رائفیپور: چرا مقصر سانحه رئیسجمهور معرفی نمیشود؟؛ وسطبازهایی مانند قالیباف رای نمیآورند
علیاکبر رائفیپور در گفتگویی تفصیلی با خبرفوری به تحلیل ابعاد سانحه هوایی رئیسجمهور، تحلیل انتخابات ریاستجمهوری و پشتپرده حواشی انتخابات مجلس پرداخت.
پارسینه: سه ماه بعد از انتخابات مجلس، دو هفته بعد از سانحۀ هوایی برای رئیسجمهور و در آستانۀ انتخابات ریاست جمهوری، دربارۀ موضوعات مهم کشور با علیاکبر رائفیپور گفتوگو کردم.
از او دربارۀ پشتپردۀ رقابتها در انتخابات مجلس پرسیدم، ماجراهای حسابهای مالی مصاف، ماجرای اتهاماتی که در حول و حوش انتخابات مطرح شد. ماجرای سانحۀ هوایی رئیسجمهور چه بود؟ چه اتفاقی افتاد؟ بازیگران بینالمللی چه منفعتی از حوادث بعد از این اتفاق داشتند؟ در انتخابات ریاستجمهوری چه خواهد گذشت؟
با ما در این گفتوگو همراه باشید و فیلم کامل گفتگو را در اینجا ببینید:
- آقای رائفیپور، در شرایط خاصی در کشور هستیم که به نظرم اوضاع دستکم برای بخشی از افکار عمومی کمی گیجکننده است، به ویژه این شرایط بعد از حادثهای که برای رئیسجمهور اتفاق افتاد، تشدید شده است. خیلیها میپرسند که دقیقاً چه اتفاقی افتاده؟ شرایط به چه سمتی دارد میرود و چطور میشود که در یک حادثه، رئیسجمهور کشور، وزیر خارجه و جمعی دیگر از همکاران، به شهادت میرسند؟ شما این شرایط را چطور میبینید؟
خدمتتان عرض کنم، اولاً واقعاً شرایط جهانی جوری است که انگار روندها دارد به سمت فرسایشیشدن پیش میرود. یه چیز کلی، یک همچین اتمسفری را ازش تلقی دارم. خب، یعنی انگار هیچ طرفی، طرف پیروز دیگر نیست. واقعاً یک توازن جدیدی در دنیا شکل دارد میگیرد. و میدانید وقتی موازنههای قدیمی میخواهد به هم بخورد، فرسایشی شکل میگیرد، بالاخره تقلاهایی صورت میگیرد برای اینکه افرادی، عدهای، گروههایی، جریانهایی، قدرتهایی میخواهند جایگاه قبلی خودشان را از دست ندهند و عدهای میخواهند جایگاه جدید را به دست بیاورند. این اولاً فضای کل دنیاست؛ مثلاً شما در روسیه و اوکراین هم همین را میبینید. اینطرف ماجرا در داخل، این ماجرا از چند بُعد واقعاً قابل بررسی است. من خیلی صبوری کردم، هیچی نگفتم، یعنی واقعاً عرض میکنم، چون شرایط کشور را خیلی خاص میدیدم. چون میدیدم بعضی از تئوریهای توطئه دارد مطرح میشود؛ که آقا این کار اسرائیلی بوده و کار کی بوده. اساساً کار کی میتوانست باشد؟ من حالا همۀ اینها را بررسی میکنم، عرض میکنم خدمتتان.
یک بخشیاش اصلاً فارغ از اینکه کار چه کسی بوده؛ این اتفاق بوده یا مثلاً یک حادثه بوده یا یک عملیات تروریستی یا هرچیزی، قصد و نیتی پشتسرش بوده. قصور بوده یا تقصیر؟ کوتاهی بوده یا عمد؟ ببینید من فعلاً پیشفرض اول را بر این میگذارم که یک حادثهای بوده. واقعاً این پذیرفتی نیست که شخص دوم کشور، این اتفاق برایش بیفتد. و تمهیداتی اندیشیده نشده باشه. آنموقع خیلی اتفاق بدی افتاد. یعنی کسانی که اینکاره بودند من با آنها تماس گرفتم، با چندین خلبان خودم به شخصه صحبت کردم. از خلبانهای ارتش، سپاه، خلبانهایی که حالا در فضای نظامی نیستند، خب برای آنها هم سؤال بود؛ یعنی برای خودشان عجیب بود که آقا چطور هچین اتفاقی ممکن است! یعنی آن هلیکوپتر دستگاه فرستندهای ندارد؟ جیپیاسی ندارد؟ خیلی حرفها هست. یا صحبتهایی گفته میشد که مثلاً این فرسوده بوده، ولی خب اینها صحت نداشت. خب، یعنی هلیکوپتر بدی نبوده، یعنی هلیکوپتر خوبی بوده. این خلبان، خلبان خوبی بوده. رهبر انقلاب بارها با این هلیکوپتر و با همین خلبان اینطرف و آنطرف رفتند. خیلی از مسئولین؛ رئیس مجلس آقای قالیباف و غیره. کسی همراه آقای قالبیاف میگفت با همین هلیکوپتر، چهلپنجاه بار پریدم. به خود من داشت میگفت. من مدلم اینجوری است که میروم خوب تحقیق میکنم که مطمئن بشوم. میگفت: «این خلبان، خیلی هم آدم دقیقی بود و حساسی بود.» گفت: «یک شب از سیستانوبلوچستان ما میخواستیم از نمیدانم کدام شهر به زاهدان برویم، کجا برویم، هوا تاریک شد ایشان نپرید، گفت من نمیتوانم در این هوا بپرم.» حالا یکخرده عجیب است دیگر!
دو جریان در دولت داشتیم. یک جریان، جریان امامصادقیها بود؛ اینها اصلاً یک دنیای دیگر، یک اتمسفر دیگر، دنیای خودشان را داشتند، یک جریانی هم جریان کسانی بود که حالا نگاه لیبرالتر داشتند به ماجرا
واقعاً یک بار یک نفر بیاید عذرخواهی کند. یک بار یک نفر بیاید پیگیری کند. همیشه فضای کشور احساسی میشود. ما چند تا مسئولمان را باید در این سانحهها از دست بدهیم؟ ببینید تقریباً در همان منطقه ما یک بزرگواری را از دست دادیم؛ شهید کاظمی، که اگر بود به نظر من قطع به یقین الان فرماندۀ سپاه بود. یعنی واقعاً نبود شهید کاظمی یک ضایعه است برای کسانی که با روحیات ایشان آشنا بودند، میدانند ایشان یک آدم نخبه، به معنی واقعی کلمه متقی، یک پاسدار بماهو پاسدار، پاسداری که باید باشد؛ ایشان اینطور بود. در یک سانحۀ هوایی تقریباً در همان مناطق هم هست. فردایش دیدم بعضیها در جیپیاس روی نقشه درآوردند، فاصلۀ زیادی نداشت؛ فکر میکنم پنجاهشصت کیلومتر بود. چند بار از این اتفاقات باید بیفتد؟ پس این اول واقعاً باید پیگیری بشود، یک کمیتۀ حقیقتیاب گذاشته شود. گزارش درست و صریح به مردم بدهند. نترسند؛ بگویند آقا قصور صورت گرفت؛ این چهار نفر مقصرند. بعد از این دیگر حسابکار دست یک عدهای بیاید. بابا شوخیبردار نیست، خیلی وقتها اصلاً شما میبینید شخصیت میگوید من میخواهم این کار را بکنم؛ نمیپذیرند، میگویند آقا شما خودت که نیستی، شما سرمایۀ یک کشوری. این کشور کلی هزینه میکند تا یک فردی به یک پختگیای میرسد، به یک تجربهای میرسد، حالا میخواهد بازدهی داشته باشد، اما تمام شد! مگر میشود؟ مثلاً بیست ساعت در کشور ما دنبال رئیسجمهور بگردند؟ ببینید من معتقدم تعداد افرادی که در دنیا آمدند در مراسم ایشان حضور پیدا کردند، پیام دادند، خیلی بیشتر از آن چیزی بود که تصور میشد. این یک واقعیت است، من اصلاً با گرایشات سیاسی آقایان کاری ندارم. چرا؟ دو تا دلیل اصلی داشت، یکی خُلق ایشان بود؛ یعنی ایشان آدم خوشخلقی بود. کسانی که با او ارتباط داشتند میدانستند آدم بسیار صاف، ساده، خالص بود، کاراکتر ایشان پیچیدگی نداشت، اهل دروغ گفتن و رندی و این چیزها نبود. راحت صریح حرفشان را میزد. خب در این جلساتی که در بریکس داشتند، در شانگهای و سازمان ملل، با خیلی از این رؤسای کشورهای دنیا...
- ارتباط شخصی شکل گرفت...
بله، دیدید؟ مثلاً میگفتند: «our friend، my friend»، اینها همچین حرفی میزدند. خب بعضی از اینها آمدند فقط سه ساعت در ایران ایستادند، بعد دوباره رفتند. یعنی فقط برای همین کار آمدند. یا هند یک روز عزای عمومی اعلام کرد! این دلیلش چییست؟ یکیاش شخصیت ایشان بود؛ یکی دیگر هم به عملیات وعدۀ صادق برمیگشت. این عملیاتی که ما علیه رژیم صهیونیستی انجام در پاسخ به جنایت اونها دادیم؛ خاک کنسولگری ما که خاک کشورمان محسوب میشود، بنده معتقدم اِسکِیل کشور و رتبۀ کشور را از منطقهای به جهانی ارتقا داد. دیگر ایران را یک قدرت جهانی میبینند، نه منطقهای. قبلاً منطقهای بودیم، کسی نمیتوانست مسائل منطقه را بدون نظر ایران حل کند. در بسیاری از این گفتوگوهایی که دربارۀ سوریه در جاهای دیگر شکل میگرفت، عمداً اینها ایران را حذف میکردند، اما کارشان حل نمیشد. بعداً میآمدند پشت پرده میبستند، میگفتند لااقل جلوی رسانهها نگوییم. بعد مجبور میشدند ایران را هم بیاورند. یک شخصی مثل مرحوم آقای امیرعبداللهیان، ایشان آدم پرکاری بود.
و این اتفاق که شما دهها موشک و پهپاد را روانۀ فلسطین اشغالی بکنید، دیگر این رتبه و سطح ایران را روی سطح جهانی آورد. این جایی است که توی دهان کشوری که اتمی است میزند و محکم میایستد و میگوید من بودم زدم، بگیر که آمد! چون میدانید که، سهچهار تا سناریو برای زدن بود؛ یکی این بود که از خاک کشورهای مقاومت حمله صورت بگیرد، منتها نه مثل این که الان هر روز دارد صورت میگیرد، بلکه همزمان، یک جوری که بفهمانی کار ماست. دوم این بود که ما بزنیم، با موشکهای ما باشد منتها از بیرون مرزهایمان، از دریا و از خاک کشورهای عضو محور مقاومت بزنیم. سوم اینکه ما میزنیم، خودمان هم میزنیم، از خاک خودمان هم میزنیم، پر تعداد هم میزنیم، از جاهای مختلف کشور هم میزنیم، میگوییم ما هم بودیم، خبر هم داشته باشید. که همین سومی به اتفاق آرا به اجماع انتخاب شد، و رهبر انقلاب هم این را دیدند و دستور دادند: «تعدادش را بیشتر کنید؛ تعداد این جنگافزارهایی که میخواهید استفاده کنید، موشکها و پهپادها را بیشتر کنید. و این نقلقولی هم که توسط آن بخش رسانهای دفتر ایشان پخش شد که ایشان یک شعری گفته بود به این مضمون که مثلاً نترس و عصا را بینداز اژدها میشود و... ؛ ]تو را است معجزه در کف، ز ساحران مهراس/ عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز[ این شعر مال خودشان است. ایشون این را خطاب به آقای سلامی میخوانند و میگویند بروید انجام بدهید. بعد از این دیگر دنیا ایران را...، ببینید ما چند وقت قبلش با پاکستان اتمی یک قصۀ نظامی داشتیم، و بعدش رژیم صهیونیستی، این یعنی چی؟ یعنی اینکه دیگر ایران به یک مرحلهای رسیده که بازدارندگی دارد، دیگر کسی جرئت ندارد به او دست بزند. و تمام در واقع آمریکا، انگلیس، فرانسه، اردن، کشورها عربی، همه آمدند فقط دفاع کنند. اما موشکها در جایی که باید میخوابید، خوابید. طراحی، طراحی دقیقی بود، از نظر تاکتیکی خیلی دقیق بود. اینها اسکیل ایران را بالا برد.
حالا فرض کنید بعد از این اتفاق، یک ماجرای اینجوری رخ داده است؛ واقعاً عجیبغریب، انگار یک خواب بود ما دیدیم، این انتظار یکدفعه چه شد! نزدیک ساعت 2 بود اگر اشتباه نکنم، یکی از مسئولین با من تماس گرفت که هلیکوپتر ایشان از روی رادار محو شده، غیب شده است. گفتیم آقا یعنی چی؟! بعد ما به سبب دوستیای که با حاج آقای آلهاشم رحمتاللهعلیه داشتیم، به آنطرف و دفتر ایشان زنگ زدیم و یک سری اخبار رسید، دیدیدم واقعاً انگار یک اتفاقاتی افتاده است. پیگیری کردیم و بعد دیگر آرام آرام هم به رسانهها کشید. به رسانهها رسید و حالا منتظریم؛ که ساعتها طول کشید. آخرش هم پهپاد خودمان آن محل را پیدا کرد. بعد من نمیدانم این مثلاً چه کار اشتباهی بود که این...
یک بار یک نفر بیاید عذرخواهی کند. یک بار یک نفر بیاید پیگیری کند. همیشه فضای کشور احساسی میشود. ما چند تا مسئولمان را باید در این سانحهها از دست بدهیم؟
- ترکها را بازی داد؟
بله، آنها را بیاوری. آخر هم شش کیلومتر اختلاف پیدا بکنند. بعد در فضایی که ما واقعاً جزو دوسه تای اول دنیا در حوزۀ پهپادی هستیم، و این را به دنیا نشان دادیم، و اصلاً میگویند سلاحهای ایرانی؛ موشکها و پهپادهایشان. خودشان دارند میگویند، بعد بیایید یکدفعه ترکیهای که در ماجرای جنگ ارمنستان و آذربایجان خیلی سعی میکرد پهپاد بیرقدار خودش را معرفی کند و اینطرف در جنگ اوکراین و روسیه، پهپاد شاهد ما درخشیده بود، موازنه بههم زده بود، یکدفعه بروی مثلاً پهپاد ترکیه را بیاوری، آن هم با کلی شُو بیاید و موقع برگشتن روی دریاچۀ وان خودشان یک هلال ماه و ستارۀ پرچم ترکیه درست بکند و یک اداهایی دربیاورد! میدانید که اینها مونتاژکار هم هستند؛ یعنی خودشان که به آن معنی چیزی ندارند، اما خب این خیلی بد است، دون شأن است. اینها کی هستند که دارند این تصمیمات را میگیرند؟ چرا هیچوقت ما نمیتوانیم اینها را پیدا کنیم؟ این خیلی بد است.
آقای دکتر، من فرض این را بر این میگذارم که اصلاً یک حادثهای رخ داده است. خب بد است و باید پیگیری بشود، رئیسجمهور کشور بوده است. برنامهریزی میخواهد و تمهیدات امنیتی و چه و چه و چه. حالا یک پیشفرضی؛ اگر عمدی بوده باشد چه؟ شما شاید این را بپرسید. من میگویم اولاً بدانید که صهیونیستها دوست دارند الکی بگویند کار ما بوده است. شما دیدید یک سری اکانتهای فیک مرتبط با موساد هم دارند، حالا نمیدانم واقعی یا الکی میگویند، بعضیهایشان هم تکذیب شده، مثلاً میگویند این terror alarm مال موساد است و فلان. اینها آمدند ادعا کردند که مثلاً «کار ما بوده است.» یک همچین چیزی، یک کدهایی دادند که مثلاً انگار کار ما بوده. خب این بزرگ ادعاست دیگر؟ میخواهد اصطلاحاً یک گُندگی بکند، میخواهد خودش را بزرگ کند. این به نفع آنهاست، نباید به اینها دامن زد. اما شما یک پیشفرضی را مطرح میکنید، میفرمایید که اگر واقعاً یک کسی نقش داشته باشد چه؟ من یکخرده میخواهم این پلن و این نقشه را از بالاتر ببینیم.
-بهتر است بگوییم در واقع برندگان و بازندگان این اتفاق را ببینیم...
احسنت. بیاییم ذینفعان را بررسی کنیم. این اتفاق خیلی ذینفع دارد؛ داخلی و خارجی. داخلیاش را مطلقا تمایل ندارم بررسی کنم و راجع به آن حرف بزنم. اما خارجی؛ ببینید یکی از ویژگیهای دولت آقای رئیسی، که این راهبردش باید حفظ بشود، این است که ما 45 سال است از استعمار فاصله گرفتیم و مستقلیم، در دنیا مستقلیم؛ نه شرقی و نه غربی را همه دیدند. شوروی و آمریکا با هم جنگ داشتند، اما سر زدن ما در ماجرای جنگ با عراق با هم متحد شده بودند؛ به عراق کمک میکردند. اما استعمار پنهان بود. عملکرد برخی از دولتها و بعضاً برخی از مسئولین متأسفانه به نفع برخی از کشورها تمام میشد.
- مثلاً در حوزۀ اقتصاد...
بله. مثلاً ما در دولت قبل، در دولت آقای روحانی، رسماً انگار بریتانیا اینجا آمده بود دفتر زده بود. به چه معنی؟ ببینید شش ماه، هشت ماه، ما در چین که 37درصد اقتصادمان با آن درگیر بود، سفیر نداشتیم. شیجینگپینگ با یک بستۀ 150میلیارد دلاری سرمایهگذاری آمد ایران، تحقیرش کردیم. در بحث چابهار چجوری عمل کردیم. شرکتهای چینی که از بخشهای نفت و گازمان بیرون انداختیم. یعنی یک پیام دادیم که آقا ما داریم میرویم سمت غرب! میخواهیم برویم برجام را امضا کنیم، گور پدر شما شرقیها. ببینید این یک رویکرد بود. دولت آقای رئیسی اینجوری نبود. من میگویم اگر آشکارش را که 45 سال است درست است، پنهانش را هم پس زد. یعنی چی؟ همزمان که ما در شرق، عضو بریکس و شانگهای میشویم، وزیر امور خارجۀ روسیه حرف مفت میزند، جوابش را محکم میگیرد؛ از وزارت خارجۀ همین دولت میگیرد. من یادم است بعضیها به آقای امیرعبداللهیان میگفتند شما دیگر خیلی تند جواب دادی، لازم نبود اینجوری جواب بدهی. ایشون محکم ایستاده بود میگفت نه، بیخود کردند اینجوری حرف زدند، استقلال کشور ما را کسی حق ندارد خدشهدار کند. و مذاکرات با آمریکاییها را هم پیش میبرد. آقای باقری داشت مذاکرات را محکم پیش میبرد. حتی موجب یک سری ناراحتیهایی بین ایشان و برخی از دوستان قدیمی ایشان شده بود. مردم اینها را نمیدانند. کار به یک نقطهای رسیده بود مثلاً ما دیدیم قیمت دلار دارد برمیگردد، دارد پایین میرود، یک سری اخباری داشت میآمد.
حالا اینجا به اصل ماجرا میرسیم، که چیست؟ بایدن برای انتخابات به این مذاکرات و نتیجۀ مذاکرات نیاز دارد؛ انتخابات خودشان. و میداند اوضاعش بدون این جلوی ترامپ خیلی سخت است، کارش خیلی سخت است. از طرف دیگر ما میدانیم عربها دنبال بازگشت ترامپند، ترکها؛ از جمهوری آذربایجان گرفته تا عثمانیها، دنبال بازگشت ترامپند. روسیه دنبال بازگشت ترامپ است. رژیم صهیونیستی هم همینطور. برای خیلی از این کشورها آمدن ترامپ مطلوب است. حالا کلید این بازگشت یا عدم بازگشت در دست یک بازیگر جدید بینالمللی، وگرنه منطقهای بوده، قبلاً هم ایران منطقه بوده و اثر بینالمللی داشته، اما ایندفعه دیگر واقعاً بازیگری است که در سطح بینالمللی دارد خودش را نشان میدهد؛ در سطح جهانی دارد کنشگری میکند. یعنی ببینید، روسها راضی، ترکها راضی. بعد یکخرده فضا دیگر مشکوک میشود، سفری که ایشان لب مرز با جمهوری آذربایجان دارند، میتواند فقط از آن حیث بررسی بشود. صهیونیستها راضی، عربها راضی، که یک وقفهای در این کار بیفتد و بازی به هم بخورد. این مذاکرات به هم بخورد.
من فرض این را بر این میگذارم که اصلاً یک حادثهای رخ داده است. خب بد است و باید پیگیری بشود، رئیسجمهور کشور بوده است. برنامهریزی میخواهد و تمهیدات امنیتی و چه و چه و چه. حالا یک پیشفرضی؛ اگر عمدی بوده باشد چه؟
ببینید هر بار ما خواستیم مسائلمان را با آمریکا، نه که بگویم کامل حل کنیم، از یک مخاصمۀ وحشتناک رودرروی 180 درجه روبهروی همدیگر، کمی زاویه کمتر بشود، مثل انگلیس. در همۀ پدرسوختگیهایی که آمریکا نقش داشته، انگلیس هم نقش داشته، اما میبینید؟ انگلیس آنجوری روبهرو نیست که آمریکا هست.
- بالاخره سفیرش میآید...
بله، سفارتخانه دارد. من الان منظورم این نیست که برویم سفارتخانه را...، بگویند آی رائفیپور گفت بروید و فلان! اما هر بار خواسته این اتفاق بیفتد، یک جریاناتی در آمریکا و در ایران این را خراب کردند. که من مثال دهۀ هفتاد را بارها زدم؛ در دهۀ هفتاد، مادلین آلبرایت وقتی وزیر امور خارجه میشود، یکی از پیگیریهای مصرانه و مجدانۀ ایشان، کاهش سطح تنش بین ایران و آمریکاست.
- بله، یک عذرخواهی هم کرد بابت کودتای ۲۸ مرداد.
یک عذرخواهی ضمنی بابت کودتای 28مرداد میکند. این رجویها، این منافقین را برای اولین بار در لیست تروریستی میگذارد. آنموقع بود در لیست تروریستی قرار گرفت دیگر؟ بعد به رژیم صهیونیستی فشار میآورند که شهرکسازی کرانۀ باختری را متوقف کند و برگردد. چه اتفاقی میافتد؟ یکباره در ایران قتلهای زنجیرهای عجیب و غریب شکل میگیرد. در آمریکا ماجرای مونیکا لوینسکی اتفاق میافتد و کلینتون متهم میشود. ببین این خط قرمز صهیونیستهاست. صهیونیستها یکی از راهبردهایشان این است که هیچوقت روابط ایران با دنیا اصلاح نشود. ما انقلابی هستیم. خیلی از بینندگان شما ما را به عنوان یک آدم انقلابی، شاید هم حتی تند بشناسند، اما این انقلابی بودن یعنی یک مواضعی داریم، سر استقلال کشورمان مطلقا اهل کرنش نیستیم. من بارها خودم علیه روسها، چینیها، بالا و پایین توییت زدم، سخنرانی کردم؛ تعارف ندارم. ما با برخی از دوستان یک سفری رفته بودیم چین، اینقدر من به اینها انتقاد کرده بودم، روز آخر خدا شاهد است این مسئول میز خاورمیانهشان بود اگر اشتباه نکنم، خاورمیانۀ این حزب بود، جواب من را نمیداد.
در یک نگاه بالاتر و جهانی، نبود آقای رئیسی به نفع خیلی از این کشورها بود. یک جمله بخواهیم بگوییم، به نفع ترامپیستها بود
- یعنی به او برخورده بود؟
دوست نداشت با من صحبت کند. قشنگ من میفهمیدم. مترجم را صدا میکردم میگفتم به ایشان مثلاً این را بگو، جوابم را نمیداد؛ یعنی به او برخورده بود. این که سر جای خودش، اما این دلیل نمیشود که فکر کنید مثلاً ما خودمان را در یک دشمنیهای هزینهزای بیخودی فروببریم، نه. ببینید الان صهیونیستها اینقدر کثیفند، جنایتهایی که دارند در دنیا انجام میدهند، کل مردم دنیا فهمیدند این ایرانیها حق داشتند، بابا دم همین ایرانیها گرم. یک عقدهای در تمام این دلها مانده بود که ایران این را تا حدی یکخرده خنک کرد. برای همین میگویم دقت کنید یک بخشی که اینجوری میآیند اعلام میکنند. دقت هم بفرمایید در ماجرای شهادت ایشان و همراهانشان، آمریکاییها موضعشان چه بود؟ صهیونیستها آمریکاییها را شماتت میکردند که شما چرا تسلیت گفتید؟ یا حتی رسانههایشان نزدند، به آن معنی که صهیونیستها داشتند خوشحالی میکردند. خب این معنی دارد. یعنی خود آمریکا فهمید امروز این غدۀ سرطانی به معنی واقعی کلمه، مضر است، آسیبرسانیاش دارد بیشتر از سودرسانیاش میشود. کل دنیا این را فهمیدند؛ با این جنایتی که اینها انجام دادند. من در این فضا تحلیل میکنم. یعنی در یک نگاه بالاتر و جهانی، نبود آقای رئیسی به نفع خیلی از این کشورها بود. یک جمله بخواهیم بگوییم، به نفع ترامپیستها بود.
- بهدلیل اینکه سطح تنش ایران داشت با این کشورها کم میشد.
ایشان تنش را با همسایهها کاهش داد، بهمحض اینکه آمد با عربستان روابط را اصلاح کرد. شروع کرد با کشورهای همسایه ارتباطگرفتن، با غربیها همینطور. ببینید آقای امیرعبداللهیان دائم در سفر بود. هم شرقیها هم غربیها، این درست است. نه شرقیها حق دارند در امور ما دخالت کنند، نه غربیها. ما هم در اقتصادمان یک کشور مستقل هستیم دوست داریم با هرکسی رابطه داشته باشیم، با هرکس هم دوست نداریم رابطه داشته باشیم، به خودمان ربط دارد به هیچکس ربط ندارد. این توأمان داشت انجام میشد، ما قبل از آن اینطور نداشتیم. شرق و غرب با هم. ببینید چقدر بهانه آوردند که آی ایران چون عضو FATF نیست، آی روسها قبول نمیکنند ما عضو بریکس بشویم، چینیها قبول نمیکنند ما عضو شانگهای بشویم، چه شد؟ پس چرا شدیم؟ مشخص شد اینها یک مشت حرف مفت بود. ایشان این دو تا را همزمان با هم پیش برد، برای همین وقتی صحبت رویکرد میشود، آقا میگویند سادهزیستی و چه چه چه، اینکه همه را میدانیم، کلانش این است؛ استقلال به معنی واقعی کلمه. و شما میبینید که اینها باید جوری عمل کرد که این شرق و غرب بر سر شما به رقابت بیفتند. نه اینکه خیالشان وقتی راحت بشود بگویند ببین اینها...
- طرف که در بازی نیست...
احسنت، پس ما هم برایشان ناز میکنیم. کاری که وقتی نتیجۀ برجام را روسها و چینیها دیدند. دیدند کار دست ترامپ افتاده است، گفتند او که به اینها باجبده نیست ما هم باید امتیاز بگیریم؛ میرویم نفت ارزان میگیریم، ما هم این را میخواهیم آن را میخواهیم و فلان. همین الان من یک نکتهای به شما بگویم، دو تا بحث راهآهن ما الان داریم، راهآهن اینچهبرون، گرمسار؛ و راهآهن رشت-آستارا. من خودم قبلاً در مورد رشت-آستارا صحبت کردهام. بعد از کلی تحقیقات دارم به شما میگویم این دو تا راهآهن بیشتر از ما به نفع روسها است. آقا روسها دارند وام میدهند فلان میدهند. بسمالله بیایند بافق را درست کنند. وقت جلسه طولانی میشود، وگرنه به Detail میتوانم وارد این دو تا بحث بشوم، که آن اصلاً چه بلایی سر استان گیلان ما میآوردف اینطرف هم هیچ حُسنی برای ما نخواهد داشت. عدهای در داخل شدید دنبال... . و از فردا من میدانم باز زدن اینها شروع میشود، چرا؟ چون پیمانکارها هستند. پیمانکارها پولدارند، پولدارها رسانه میخرند. آقا یک کلیپ است پول میدهی در شبکههای اجتماعی پخش میکنند، مگر کاری دارد؟ خود شما الان یک رسانه هستید، در رسانهتان تبلیغات ندارید؟ برای شما تبلیغات میفرستند میگویند آقا این را در کانالتان بگذارید. بعضی موقعها این تبلیغاتتان صحبت یک نفر است، بعضی موقعها خبر از یک نفر است، جز این است؟ فضای رسانه این است دیگر. درست است؟ چه میشود یکهو یک نفر اینطور وایرال میشود؟ همه میگذارند از کانال هواداران پرسپولیس؛ ما زمان درگیریمان با آقای قالیباف همینطوری شده بود دیگر، از کانال هواداران پرسپولیس تا آنکه قیمت ارز میدهد در مورد ما مطلب میرفت. خب ما از این پولها نداشتیم از این خرجها بکنیم اما آنها میکردند. این نتیجۀ چه بود؟ چرا؟ چون کسی که پول دارد میتواند این کار را انجام دهد. این را بدانید متأسفانه در کشورمان پیمانکارها پروژه برای خودشان تعریف میکنند. یعنی طرف یک دستگاه TBM دارد، پروژۀ تونل تعریف میکند؛ طرف در کار آسفالت است، پروژۀ راه تعریف میکند؛ در کار راهآهن و ریل است...؛
قرار بود این یک سال آینده که تا ریاستجمهوری داریم؛ یعنی اگر شرایط عادی پیش میرفت، بلایی بر سر ایشان و دولت بیاورند که آن سرش ناپیدا
- دکمه دارد، کتوشلوارش را میدوزد.
احسنت، برای دکمه، کتوشلوار میدوزد. دورۀ اینچیزها گذشت. بهاذنالله یکی از کارهایی که ما در مجلس خواهیم کرد مخالفت با این طرحها و رسواکردن اینها و گزارش به مردم است. فعلاً مردم یکخرده صبر بکنند فضای کشور استِیبل(stable) بشود، همین الان، دو روز از مجلس گذشته است کلی قصه و داستان ما داشتیم. ما هم بلد بودیم بهترین وقت بود مُچ اینها را بگیریم، درست است؟ کسی که دنبال تنش باشد میگوید دیدید مُچتان را گرفتیم؟ چرا ما کاری نکردیم؟ میگوییم ولش کن، الان کشور یک قوه، رئیس ندارد؛ یک قوه هم رئیسش تغییر پیدا کرده و متزلزل آمده بهخاطر اینکه باز خودش هم احتمال بسیار زیاد برای ریاستجمهوری میآید، من نمیدانم حالا دوستان کِی این فیلم ما را میبینند، من برداشتم این است که ایشان فردا بیاید و اینها قصههایی است که بالاخره بازیهای سیاسی است. اگر برای ریاستجمهوری بیاید باز آنیکی قوه... . ببینید شرایط کشور استیبل نیست، الان باید یکخرده مثل مادری که از بچهاش زیر شمشیر میگذرد. قصهای که گفت بچه را نصفش کنیم و او رهایش میکند.
- یک بحثی اینجا وجود دارد و آن اینکه بالاخره کشورهای خارجی در این تصویر بزرگتری که شما میبینید، میدانند که عملاً رهبری بهنوعی سیاست خارجی و این مذاکرات در این سطح را مدیریت میکنند. خب این با حساسیت بر روی مواضع دولت تناقض دارد.
اما ارادۀ دولت مهم است. بسیار مهم است. رهبری همان رهبری دولت آقای روحانی هم هست، الان سیاست خارجۀ ما تغییر نکرد؟ یقیناً تغییر کرد. در آن دولت عرض کردم، ما نمیتوانیم عضو شانگهای و بریکس بشویم، در این دولت میتوانیم. چرا؟ چه چیزی فرق کرده؟ رهبری که سر جایشان هستند، ارادۀ دولتهاست.
- در واقع در حوزۀ اجرا حساسیتها وجود دارد.
بله اصل کار دست اینها است. ببین عین این است که مثلاً به یک شاگرد مغازهای میگویی برو مثلاً یک چیز بخر بردار بیاور. اگر نخواهد بخرد، نمیخرد. میگوید پول را گم کردم؛ بسته بود. اذیت میکند. کسی هم که بخواهد کار را انجام دهد میدود میرود؛ شما کلاه میخواهید میرود سر طرف را برمیدارد میآورد. این واقعیت است.
- در مورد آقای رئیسی صحبت شد، شما هم انتقاداتی به دولت آقای رئیسی داشتید. بههرحال ممکن است بعضی از منتقدینی که حالا احتمالاً این گفتوگو را میبینند این بحث را مطرح بکنند که خب ما هم مثل شما انتقاداتی به آقای رئیسی داشتیم نمیتوانیم در آن دستهبندی مثلاً ذینفعان یا بهنوعی آنهایی که حالا شاید در پنهان خوشحال باشند از این اتفاق تلخ، قرار بگیریم. آن انتقادات تکلیفش چیست؟
ببینید یکی از ایراداتی که...، حالا دولت ایشان از یک جهتی تمام شده؛ یعنی چون حضور ایشان نیست. واقعیتش این است که من نه دنبال این هستم که قدیسسازی بکنم، نه ظلم به کسی بکنم؛ در مورد تمام آدمها همینجوری میبینم. اینکه نقد به دولت، این بود که آن راهبرد جهانی و در لایۀ بالا به لایههای پایینتر که میرسید کمرنگتر میشد. یعنی چه؟
- همان بخشینگری و اینها باز جدی میشد.
بله. ببینید مثلاً ما دو گروه، دو جریان در دولت داشتیم. یک جریان، جریان امامصادقیها بود؛ اینها اصلاً یک دنیای دیگر، یک اتمسفر دیگر، دنیای خودشان را داشتند، یک جریانی هم جریان کسانی بود که حالا نگاه لیبرالتر داشتند به ماجرا. اینها تفاوت بود دیگر؟ مثلاً در وزارت رفاه شما آقای عبدالملکی دارید، با یک نگاه در مورد حقوق کارگران، بعد یک سال بعد از آن، یک عزیز دیگری را دارید با یک نگاه 180 درجه مقابل آن در مورد مثلاً حقوق کارگران. حقوق به معنی دستمزد، نه به معنی حقها. این جزو مواردی بود که باید در دولت حل میشد و خوب است بدانید که دولت به این نتیجه هم رسیده بود؛ یعنی شاید ایشان اگر یکیدو ماه دیگر زنده میبودند، چندین نفر تغییر میکردند، که اخبار آن حداقل در جلسات خصوصیتر پیچیده بود؛ که مثلاً فلان آدم دارد تغییر میکند، بهمان آدم دارد تغییر میکند. یعنی اینها مواردی بود. ببینید ایشان یک خُلقی داشت؛ دنبال تنش نبود. خیلی جاها ایشان را اذیت کردند، یا آدم تحمیل کردند، افرادی را تحمیل کردند به ایشان که اصلاً بابمیلش نبود. منتها ایشان میگفت که من میخواهم یک پیامی به جامعه بدهم که من... چون ایشان خیلی چترش باز بود، رقبای انتخاباتی خودش را هم برداشت آورد در دولتش. خیلی از این کسانی که بهعنوان وزیر...؛ آقای ضرغامی خودش رفته بود شرکت کرده بود، آقای امیرحسین قاضیزادههاشمی شرکت کرده بود. اینها را برداشت آورد در دولت خودش. بعضی از اینها اصلاً به هم نمیخورند.
- یکجاهایی جمع اضداد میشود.
بله یکجاهایی. شاید یک جهاتی ماجرا یکخرده کُلاژ شد؛ یعنی قصه نچسب بود. این بخشهایی بود که سرش من خودم نقد داشتم یا در مورد راهبردهای اقتصادی، راهبردها خیلی مهم است. بالاخره شما نگاهتان در مورد سیاست تثبیت چیست؟ در مورد حداقل دستمزدها چیست؟ اینها باید مشخص بشود. ببینید در داخل، عدهای واقعاً دنبال این بودند که ایشان را تکدورهای کنند. این تحلیل نیست، این خبر است، عین خبر است.
- فکر میکنید میتوانستند؟
قرار بود این یک سال آینده که تا ریاستجمهوری داریم؛ یعنی اگر شرایط عادی پیش میرفت، بلایی بر سر ایشان و دولت بیاورند که آن سرش ناپیدا.
- بهلحاظ جهش قیمت ارز و...
نه، کارشکنی، همهچیز. اخیراً یکی از روحانیون کلیپی ازشان بیرون آمده که جلسهای با مرحوم آقای رئیسی داشتند، ایشان میگوید: «وقتی بهشان گفتیم که چرا این جنس رقم کالا مثلاً گران شد؟ اینکه دیگر دست خود دولت است. ایشان برگشت گفت که این فشار مجلس بود به ما منتها... . گفت خب چرا نمیآیی این را به مردم بگویی؟ گفت مردم کل حاکمیت را میبینند.» یعنی فضای ایشان این بود. واقعاً این را مطلع خدمتتان میگویم؛ یه عدهای واقعاً خون به دل ایشان کردند. خیلی اذیت میکردند.
ببینید فضای مجلس فضایی بود که دوست داشتند یک همچین چیزی از داخلش دربیاید. حالا خیلی از نمایندهها همراهی نمیکردند اما شما بروید ببینید رویکرد مرکز پژوهشها چه بود؟ کاری را مرکز پژوهشهای این مجلس با دولت رئیسی داشت میکرد که مرکز پژوهشهای لاریجانی با احمدینژاد کرد.
- مثلاً ماجرای هدفمندی و...
خیلی کارشنکنیها از نظر بنده. خیلی، یک جوری بخواهم بگویم فسادنمایی؛ یعنی ناکارآمدی هم الزاماً نه. یک موقع هست شما میگویید طرف ناکارآمد است، یک موقعی نه، دنبال اینند که یک چیزی پیدا کنند. من بخواهم مثال بزنم نمونهها فراوان دارد؛ منتها عرض کردم نمیخواهم راجع به این بگویم. چون سیرۀ این بزرگوار هم همین بود که به اینها پرداخته نشود.
یک عدهای میآیند که سر زبانها بیفتند. یعنی اینها را هم همان شوخیای بیش نبینید
من به عنوان کسی که خودم بیستوششهفت تا کارگروه دارم و حداقل شما در مؤسسۀ ما حاضر شدید. حالا دوستان این دکوری که شما اینجا دارید میبینید، با این دکوری که ما الان اینجا هستیم خیلی تفاوت دارد ها! خب ایشان دارند میبینند، ما یک محیط کاملاً سبزیم. شما دیدید دفتر و دستک ما را چجوری است. ما از حداقلها بیشترین امکانات را داریم. با این کارگروههایی که کار میکردیم، یکی آقای دکتر سقاب اصفهانی در تحول دولت، آقای دکتر مروی در حکمرانی شریف و اینها کار میکردند؛ اینها موارد متعدد با مجلس جنگ داشتند! برنامۀ هفتم توسعه جنگ داشتند، سر خیلی چیزها. اصلاً موردی بوده که آقای رئیسی خب خیلی آدم نرمخویی بوده؛ یعنی تندخو نبوده، اهل جدل و دعوا و مراء و بعضی روحیهشان جنگجویی است، ایشان اینجوری نبود. یعنی کار به یک جایی رسید...، اینی که دارم میگویم شاهد این جلسه خود آقای دکتر سقاب اصفهانی است، از معاونین دولت است دیگر، حالا مرکز تحول و اندیشکده و... زیر نظر ایشان است. که کار به جایی رسید که ایشان سر یکی از ماجراها چون میدانست حق مردم است، که جلوی خیلی از مسئولین ایشان مثلاً کوبید روی میز، گفت به ولای علی من این را انجام نمیدهم. یعنی دیگر این مال اواخر است.
- یعنی قانونی بود که مجلس گذاشته بود، اما تشخیص ایشان این بود به نفع مردم نیست؟
بله میگفت مردم نابود میشوند. خب یک فضایی که بالاخره یک سری از آقایان دوست داشتند 1404 برای ریاستجمهوری بیایند. حالا زودتر میآیند.
- به بحث انتخابات رسیدید. من به موضوع مصاف و بحث مجلس برمیگردم. در مورد انتخابات اشارهای فرمودید، داریم زمانی صحبت میکنیم که هنوز خیلی این چینش کاندیداها مشخص نیست، حتی ثبتنامها تکمیل نشده است. به هر حال جریانات مختلفی حاضرند و به نظر میرسد که یک حجم بالا و کمی عجیبی از کاندیداها را هم ما شاهدیم. ما قبلاً در ادوار قبل، چیزی که دستکم من در ذهنم هست این است که آدمهایی میآمدند؛ آدمهای عادی تعداد زیاد و تعداد نخبگانی که ثبتنام میکردند؛ منظور از نخبه حالا سوابق اجرایی مشخص و شناختهشده، حالا تا حدی محدود بود. اما این بار به نظرم اتفاقاً آن جریانی که مردم عادی بودند نیستند، حالا مثلاً آن پیرمرد روستایی...
بخش فان ماجرا کم شده است!
- اما آن بخشی که بالاخره نمایندگان ادوار، وزرای سابق، خیلی این تعداد بالاست، آدم میماند که یعنی تحلیل من است که اینقدر شکاف زیاد است که انگار من آن کسی که در مجلس کنارم نشسته را هم قبول ندارم، او میآید، من هم میآیم. همه میآیند، باز یکی دیگر هم میآید!
آخر آقای دکتر انگیزهها متفاوت است.
- آره، همین ماجرایش چیست؟ چرا اینجوری همه احساس میکنند؟
ببینید یک عدهای میآیند که سر زبانها بیفتند. یعنی اینها را هم همان شوخیای بیش نبینید. نمیخواهم متبخترانه عرض کنم.
من الان بخواهم کاندیداها را سه گروه کنم، میگویم 1. لیبرالها؛ 2. انقلابیها؛ 3. یک چیزی هم این وسط. این وسطیها هیچکدام رأی ندارند، وقتی رأی سلبی میشود
- یعنی اینقدر فقر تریبونید که حتماً شما باید کاندیدای ریاستجمهوری بشوید تا دیده شوید؟
این عکس را دارید؟ این تصویر را؟ چند تا روی آن میکروفن است؟ بیست تا سی تا نمیدانم چقدر، بروی آنجا قرار بگیری! در معرض قرار بگیری؛ در اخبار بگویند آقا فلانی هم آمد! اینها آدمند. یکی به من گفت شما نمیخواهید بروید شرکت کنید؟ گفتم دارید با ما شوخی میکنید؟ گفت نه واقعاً چرا نمیروی؟ گفتم یقیناً نمیروم. گفت چرا؟ گفتم برای اینکه متوهم نیستم. ببینید اسکِیل (scale) کار ریاستجمهوری به کجا...، شما در خودتان چی میبینید که باورتان میشود که میتوانید بروید آنجا را حل کنید؟ این هم از فواید جمهوری اسلامی بوده است دیگر.
- اعتماد به نفس بالا...
آره، اعتماد به نفس مسئولین را بالا برده است. خدمت شما عرض کنم، یکی عدهای واقعاً برای همین است، یعنی میآیند برای در اخبار دیده شدن. چند وقتی خبری ازشان نیست، یکهویی میآیند دوباره دیده میشوند.
- یعنی به لحاظ روانشناختی انگار تحت فشارند که دیده نمیشوند.
آقای دکتر خیلی از این پدیدهها زیستی است. خیلی، خیلی. خیلی از مسائل را ما باید زیستی ببینیم. آدمند، مغز دارند، انگیزه دارند، هورمون دارند، تعارف نداریم. این از مورد اول. یک عده میآیند و میدانند رد میشوند؛ برای چه میآیند؟ برای اینکه آن پیام مظلومیت به مردم بدهند؛ که ببینید.
- من به دلیل تعلق به این جریان سیاسی رد شدم.
بله. میگویند رقیب من شورای نگهبان است؛ میترسند از من تأییدم کنند! یک عده پوششیاند، میآیند مثل کسانی که در مجلس میرفتند مخالف ثبتنام میکردند که جای یک مخالف واقعی را بگیرند، کسی حرف نزد. میرفت آن بالا میدیدید دارد چرتوپرت تحویل ملت میدهد. بعد میگویید این چیست، اصلاً چه مخالفتی کرد؟ بعد میآمد پایین. یادم است، اگر خاطرتان باشد مثلاً معمولاً موقعی که این کابینه میخواهد انتخاب بشود این خیلی پررنگ است. یک روش است دیگر. یک عده همینجوریاند میآیند پوششی عمل میکنند. یک عدهای هم این را در خودشان میبینند دیگر، یعنی برداشتشان این است که میتوانند مشکلات کشور را حل بکنند، بخشیاش هم واقعاً دغدغه دارند، یعنی آن بخش درستش این است. اما خب بیایند. من حالا ایندفعه نمیدانم شورای نگهبان چطور میخواهد برخورد بکند، اما فکر میکنم این شبیه یک چیزی بین 84 و 92 بشود. من برداشتم این است. یعنی 84 تعدد کاندیداها زیاد بود اگر خاطرتان باشد، 92 هم آنطوری نبود اما کمتر بودند. ولی من فکر میکنم بین این دوتا بشود.
- و یک وزنۀ سنگینی هم نداشت یک کاندیدایی که اجماعی روی او باشد.
و ای بسا رأی سلبی اثرش بیشتر است. وقتی رأی سلبی اثر دارد... . ببینید من الان بخواهم کاندیداها را سه گروه کنم، میگویم 1. لیبرالها؛ جریان لیبرال، طیف است، یک کسی بین این دستهبندیها قرار میگیرد. 2. انقلابیها؛ حالا همه خودشان را انقلابی میدانند، اما آن چیزی که مردم جلوی چشمشان است. 3. یک چیزی هم این وسط. آقایانی که وسط لحافند! این وسطیها هیچکدام رأی ندارند، وقتی رأی سلبی میشود. چرا؟ چون این به این رأی نمیدهد که الزاماً عاشقش باشد، به این رأی میدهد که اینیکی رأی نیاورد. وقتی اینطوری میشود؛ دوقطبی میشود، آن کسی که وسط است رأی نخواهد آورد. چهرههای میانۀ از این جهت رأی نخواهند آورد. یعنی شما فرض بکنید مثلاً امروز یک انقلابی ایستاده، بین لاریجانی و جلیلی گیر کرده است، به چه کسی رأی میدهد؟ به قالیباف رأی میدهد یا به جلیلی؟ یقیناً به جلیلی. انقلابی است.
- یعنی رأیها گلدرشت است.
حالا یک آدمی که تمایلات لیبرال دارد، این وسط ایستاده است؛ بین نمایندۀ اصلاحطلبها و قالیباف به چه کسی رأی میدهد؟ باز هم آن نمایندۀ اصلاحطلب. من برداشتم این است. 84 دور اول خیلی رأیها قومیتی شد. یعنی در تبریز و آذربایجان شرقی، غربی و اردبیل، مهرعلیزاده رأی اول بود. در کرمان و گیلان، آقای هاشمی رأی اول بود؛ بیشتر رأی داشت. در مازندران، لاریجانی بود. اینها آملی لاریجانیاند دیگر. حالا ایندفعه اخویشان در مازندران رأی نیاورد. در خراسان شمالی و رضوی، قالیباف رأی آورد. در بین زاگرسنشینها تا پایین تا حتی هرمزگان، کروبی رأی اول را آورد. احمدینژاد هم در تهران، سمنان، خراسان جنوبی، یعنی این کویر مرکزی. اینهایی که در ذهنم است. سیستانوبلوچستان اهلسنتند، همیشه اصلاحطلبها رأی بالاتری داشتند؛ معین رأی آورد. ببینید الگوی قومیتی مشهود است. نمیشود این را ندید. بعید نیست این اتفاق، مثلاً فرض کنید آقای رضایی بیاید، زاگرسنشینها به ایشان رأی بدهند، یعنی لرها به ایشان رأی بدهند. در دور دوم احمدینژاد اینطوری نشد دیگر.
- دیگر رأی سلبی کار کرد.
بله، میشکند. برای همین آن استدلالی خانم رهنورد آورد خیلی استدلال سست و بیخودی بود که «آی لرها داماد خودشان را رها میکنند؟» وقتی دوقطبی بشود اینها اصلاً معنا ندارد؛ کامل از بین میرود. و این هم نشان میدهد که اینجا یک کشور است؛ ایران. ملیت دارند، سالهاست ایران، ایران است. این خیلی مهم است. اینجور جاها دیده میشود.
- کمااینکه من فکر میکنم سال 92 آقای قالیباف در مشهد رأی اول نبود. چیزی که حالا من در ذهنم هست.
بله همینطور است. در مجموع آقای روحانی رأی بیشتری آورد، اگر اشتباه نکنم، به استثنای فکر میکنم آقای رضایی که در همین بخش زاگرسنشینها رأیشان بیشتر شد. الان این یک متغیر باید لحاظ کنیم، یک متغیر دیگر این است که چه کسی دولت را نمایندگی میکند. ببینید در یک نظرسنجی که گذاشته شد،
- دولت آقای رئیسی؟
بله، یک عدهای مسیر خدمت آقای رئیسی را دوست داشتند، مردم دیدند بنده خدا یک روز یک جا نبود، همهاش اینطرف آنطرف، آخرش هم در خدمت شهید شد. میبینید؟ میگویند همین مسیر ادامه پیدا کند. ما ببینم یک نفر دارد برای ما زحمت میکشد. آن کسی که دولت را هم نمایندگی کند فرد مهمی میشود. یعنی یک بخشی هم همینطوری رأی خواهند داد. لذا پیشبینی من این است ما کلی رأی چهارپنجمیلیونی داریم. مثلاً از دو میلیون تا ششمیلیون.
- پس احتمالاً دور دوم میرود.
بله. دور دوم که برود دیگر مجبورند اجماع صورت بگیرد. ای کاش مثلاً یک کسی میبود مثل خود آقای رئیسی دور قبل که خاصیت جمعکنندگی داشت. میتوانست بگوید آقای ضرغامی تو هم آمدی، حالا رد شدی برای ریاستجمهوری، اما دیدید دیگر، بسم الله تو بیا وزیر فلان باش. حالا واقعاً آدمهایی که کارآمدی هم داشته باشند. این حالت ایدئال میشد باشد. و این هم بگویم، فراموش نکنیم، به مردم عزیز بگویم خواهشاً به آینده هم فکر کنید. کسی که میخواهد رأی بیاورد باید با بخشهای دیگر این کشور همکاری کند. بلایی که لاریجانی سر احمدینژاد آورد دو سال آخرش را فراموش نکردیم. همین آقای علی لاریجانی. این دو باهم جنگ جهانی داشتند.
- همان یکشنبۀ معروف.
بله، این آمد فیلم داداش او را پخش کرد، فاضل را پخش کرد و او آمد گفت من هم بگویم داداش تو اینجا میآمد و چهها میگفت؟! اصلاً انگار مهدکودک شده بود. ببینید نخواهند باهم کار کنند، شما نمیتوانید ازشان کار بکشید. کسی که نخواهد، این انگیزهها خیلی مهم است آقای دکتر. برای همین میگویم مسائل زیستی مهم است، مسائل روانی مهم است. دو سال، من یادم است اگر اشتباه نکنم چهار بار کاندیدای وزیر نفت عوض شد. دیگر سر وزیر کار، صدای رهبری هم درآمد که او را دیگر چرا زدید! این بنده خدا آقای شیخالاسلامی بود. اگر اینجوری بشود چه؟ فراموش نکنیم بعضی موقعها آن آدم ایدئال، که خیلی خوب است، دیدید من خودم میگویم دنبال اصلح باید برویم، در مجلس هم دنبال همین بودم؛ اما شما دیگر از بین همین خیرالموجودین باید انتخاب کنید. شما یک موقعی هست اگر خودنویس باشد بهتر از خودکار است، اما میگویید فقط یک چیزی میخواهم بنویسم، این مداد هم نوکش کشسته است این را بردارم بنویسم. یعنی بین آرمانگرایی و آن واقعبینی باید جمع کرد. یک جایی باید پایین بیایید. نمیشود من بگویم من روی آرمانهایم محکم میایستم، به جهنم که رأی نیاوردم، میروم، عیبی ندارد. به جهنم رأی نیاوردی، باشد من هم همین حرف را میزنم. اما تهش چه میشود؟ کشور نابود میشود. کشور را دودستی تقدیم میکنید به یک جریاناتی که در سابقهشان هست قبلاً پدر مملکت را درآوردهاند. خب این خطر است دیگر.
ای کاش اینها خودشان بتوانند باهم بنشینند. یکی از کارهایی که من این ایام خیلی پیگیری کردم، حالا بعد از انتخابات اسم میبرم، الان فعلاً اسم نبرم. یکی از بزرگان انقلاب را آوردیم و با او صحبت کردیم، گفتیم آقا شما بیا الان بزرگتری کن. بیایید بنشینید اینها را جمع کنید، که اینها هوشمندانه و با طراحی جلو بیایند. برخی از دوستان میگفتند در این انتخابات ریاستجمهوری از تو خیلی خبری نیست. چون واقعاً وقت نداشتم.
هزار و چهارصد پانصد نفر وارد سازوکار شورای ائتلاف شدند... فقط و فقط و فقط یک نفر را به من بگویید که در آن لیست سینفره بود و از آن سازوکار بیرون آمده بود
- فکر میکردید یک سال وقت دارید دیگر؟
بله، اصلاً شما نگاه کنید من توییت که میزدم ساعت 2 و 3 نصف شب است. چرا؟ چون تازه جلساتم تمام میشد. که آقا بیایید یک نفر که خاصیت جمعکنندگی داشته باشد، چترش باز باشد. خب این حالت ایدئال است؛ که همۀ گروهها و کسانی که بالاخره در این کشور رأی دارند، نماینده دارند، بیایند باهم یک کابینه تشکیل بدهند.
- همافزایی شکل بگیرد.
بله. درست است شاید بگویید این کلاژ میشود، اینها راهبردهایشان باهم...، نه، اگر راهبرد درست انتخاب شود، میشود. اینجوری هم نیست.
- فرمودید در حوزۀ انقلابیگری گاهی شما را تندرو میدانند، یک نقدی به شما وارد است و آن اینکه امثال شما در گذشته ساختارهای ریشسفیدی جریان اصولگرا را اینقدر هدف نقد قرار دادید که امروز دیگر این ساختارها کار نمیکنند. یعنی فکر نمیکنید بعضی وقتها به عقب که برمیگردید، فکر نمیکنید که مثلاً شاید باید کمتر نقد میشد؟ شاید باید یک جاهایی یک تشکلهایی، یک ریشسفیدیهایی به رسمیت شناخته میشد که الان به قول شما بشود همافزایی ایجاد کرد؟
ببینید اگر نقد فقط ناظر به همین انتخابات است، چون من قبل از این انتخابات، یعنی مجلس، خیلی کاری با اینها نداشتم. یعنی چهار سال گذشته، یعنی مجلس 98 من کمال همکاری را با اینها کردم. نمیدانم اسم ببرم! چون بعضی از اینها را اسم میبرم، بعداً در همین جریان مجلس اسم برده بودم ناراحت شده بودند، میگفتند چرا اسم ما را بردی؟ گفتم من میخواستم مستند حرف بزنم. من چون آدم صریح و شفافی هستم، باکی ندارم حرف میزنم. گفتم شما کار بدی که نکردید، مثلاً واسطه شدید. خب این که اشکالی ندارد. یعنی آدم خوبی بودید دیگر. ببینید من واقعاً این دور هم نمیخواستم در مجلس کنشگری داشته باشم، اصلاً، اما اخباری که به من رسید دیدم ظاهراً این ریشسفیدها خودشان نمیخواهند شأن خودشان را رعایت کنند. ببینید من نگران یک بدعت بودم، باید انتخاب میکردم، بین اینکه این بدعت شکل بگیرد و تبدیل به یک روند بشود.
ببینید هزاروچهارصدپانصد نفر، اکثراً جوان، آمدند رفتند وارد سازوکار شورای ائتلاف شدند، بروند برنامه بدهند. و سازوکارهای موازی را تعطیل کردند. این بنده خدا یک زمانی برای تبلیغ دارد دیگر، آدم است. یک نفر آدم است، چهار نفر دارند کمکش میکنند. سازوکارهای موازی را تعطیل کردند. رفتند در این قرار گرفتند. من خبر داشتم دقیقاً چه اتفاقی دارد میافتد، اول چند نفر انتخاب شدند از درون این چند نفر...، چه سؤالاتی پرسیده میشود. آن افرادی که دارند سؤال میپرسند چجوری است. من اینجا نمیتوانم اسم ببرم چون طرف بین آنها دیگر شمربنذیالجوشن میشود! چون آنطرفیها در این مسائل اصلاً رحم ندارند. واقعاً میگویم، یعنی با این بندگان خدا خیلی بد برخورد میکنند. فقط و فقط و فقط یک نفر را به من بگویید که در آن لیست سینفره بود و از آن سازوکار بیرون آمده بود؛ از آن هزاروچهارصدپانصد نفر. من این را برای مریض لازم دارم، به من بدهید!
- یعنی در لیست نهایی، هیچکدام...؟
هیچکدام. شو (show) بود.
- یعنی انگار شما یک کنکوری میگذارید اما از غیر داوطلبان.
بارکالله، همه را برداری سهمیهای بیاوری. این یعنی چی؟ ببینید چهار سال قبل شبیه این کار را انجام دادند، آمدند سازوکاری درست کردند، در این سازوکار گفتند رأی میدهیم و فلان. مجتبی ثابتی اول شد! از خود قالیباف بیشتر رأی آورد؛ در آن سازوکار. آقای نیکیملکی رأی آورد، آقای علی جعفری رأی آورد. آقای قالیباف زیر میز زد؛ گفت نمیشود که، لوکوموتیو منم! من احتمالاً رأی دارم، من قرار است سرلیست باشم! من قبول ندارم، من به مردم قول اقتصادی دادم. زد زیر میز! یک عدهای از اینها را بیرون ریخت. خب اینها از او کینه گرفتند. ناراحت بودند؛ میگفتند یک سازوکاری را یا نگذار، یا حالا که گذاشتی... . با این وجود عدهای چشم پوشیدند. بالاخره ایشان یکمیلیونو200هزار تا هم آنموقع رأی داشت. نفر دوم که آقاتهرانی بود، 800هزار تا. 400هزار تا تفاوت. ایندفعه ما گفتیم که دیگر درست میشود، ایندفعه آن خطاها را هم برطرف میکنند، بهتر میشود. ببینید من آدم واقعبینی هستم، آرمانگرا هستم اما واقعبینم، میگویم بالاخره اولین تجربهشان بود، خرابکاری کردند؛ حالا ایندفعه میآیند درستش میکنند. درست کردند؟! آمدند دو تا لاخ ابرو بردارند، چشم را از بیخ بیرون کشیدند! روده را هم از توی چشم بیرون کشیدند! خیلی صحنۀ دارکی شد! واقعاً این کار کردند. میگویم یک نفر شما معرفی کنید. مصاحبهها صوری!
آقای قالیباف 96 برای ریاستجمهوری آمد، حاج آقای رئیسی آمد؛ رفت کنار. 1400 آقای قالیباف و آقای رئیسی دوباره آمدند، قالیباف دوباره کنار رفت. همان موقع بهترین کار این بود که قالیباف نمیرفت رئیس مجلس بشود، قالیباف به درد ریاست مجلسی نمیخورد. قالیباف همان اول به عنوان معاون اول میرفت کنار آقای رئیسی میایستاد، یک آدم اجرایی، شروع میکردند
مثال میزنم؛ یک عدهای که نماینده مجلس بودند، وارد لیست شدند. هشت نفر که پایداری هستند، وارد لیست میشدند. پس آن کنکوره برای چیست؟! یک عدهای مدیران معروفند. این را من که نمیگویم، آقای پورمحمدی مصاحبه کرده است، اگر بنده گفته بودم شما بیایید بگویید. آقای پورمحمدی مصاحبه کردند، آقای پورمحمدی میگوید: «اصلاً به من گفتند شما با هیچی کار نداشته باش؛ فقط پیشثبتنامت را انجام بده و بلند شو بیا، داخل لیست هستی!» میگوید: «یک روز ما را به یک سالنی دعوت کردند و...»، مصاحبۀ خودشان است؛ «بلند شدم رفتم سالن دیدم همۀ کارها را انجام دادند.» خب ایشان هم مصاحبه شده است؟ آقای خجسته هم مصاحبه شده است؟ اینها یک سری مدیران نظامند، خب ایشان را بردارید. یک عدهای هم که سهمیهای یک سری افراد بودند. مثلاً یک سری همشهریهای آقای قالیباف بودند. یک سری کادر مجلس بودند، کارمند مرکز پژوهشها، محبی را برداریم بیاوریم. آقای بابک نگاهداری مرکز پژوهشها، بلند شو بیا. آقای احدیان رسانهای، بلند شو بیا. کارمندهای مجلس را بروید ثبتنام کنید؛ ایندفعه باید مجلس را کامل بگیریم! مگر تو در قبلی رئیس مجلس نبودی؟ بودم اما مجلس من نبوده. چرا؟ چون بگذارید رُک به شما بگویم، صریح، خدا شاهد است هم نمیخواهم انتخابات ریاستجمهوری را خیلی تحتتأثیر قرار بدهم، خیلی دارم ملاحظه میکنم. اینها را بعداً عمری باقی باشد، بگذرد، برای شما باز میکنم، که چهها گذشت! ببینید آقای قالیباف 96 برای ریاستجمهوری آمد، حاج آقای رئیسی آمد؛ رفت کنار. 1400 آقای قالیباف و آقای رئیسی دوباره آمدند، قالیباف دوباره کنار رفت. همان موقع بهترین کار این بود که قالیباف نمیرفت رئیس مجلس بشود، قالیباف به درد ریاست مجلسی نمیخورد. قالیباف همان اول به عنوان معاون اول میرفت کنار آقای رئیسی میایستاد، یک آدم اجرایی، شروع میکردند.
- به او پیشنهاد شده بود؟
نمیدانم. بالاخره شما بروی معاون اول باشی یا اینطرف رئیس مجلس! من 96 را گفتم، یک 1400 گفتم، اما یک 98 این وسط مجلس داریم، برگردم روی 98؛ فلاشبک بزنم، ببینید چه میشود؛ 98 آقای قالیباف آمد مجلس، که من میآیم رئیس مجلس میشوم، دو سال کار میکنم، میآیم برای ریاستجمهوری. برای همین اینقدر راحت شفافیت را قبول کرد. گفت من چیزی را قبول میکنم که کسانی دیگر قرار است بروند انجام بدهند. این را من نمیگویم، بعضی از نماینده مجلسها گفتند. گفتند: «بعضی از آقایان همان موقع اینطوری شد قبول کردند.» به 1400 رسید که خودش بیاید. یکدفعه دید آقای رئیسی آمد ثبتنام کرد. آقای رئیسی چرا آمد ثبتنام کرد؟ از او دعوت شد. ایشان رئیس قوۀ قضاییه بود، در قوۀ قضاییه هم موفق بود. چه کسی از او دعوت کرد؟ 220 نمایندۀ مجلس. خاطرتان هست؟ برای همین قالیباف و مشاورینش...
- احساس کردند مجلس آنها نیست.
میگفتند: «این مجلس، مجلس ما نیست. پس آقای قالیباف تو که میخواهی... .» آقای قالیباف یقیناً 1404 میخواست برای ریاستجمهوری بیاید و میخواست در دور اول با آقای رئیسی رقیب بشود. این خیلی مهم است. گفتند: «شما اگر میخواهی بروی دولت را بگیری، دو تا پیشفرض دارد دیگر؛ قبلش باید مجلس را چیده باشی.» درست شد؟
- که کابینه همراه باشد.
آفرین! «ثانیاً در سال آخر یک حال اساسی به دولت داده باشی.» این آن بخش x ماجرا فکر کنم سرجایش نشست. با همین رویکرد پیش رفت. الان هم با این حادثهای که اتفاق افتاد چه شد؟ همۀ اینها اتفاق افتاد؛ اول آقای قالیباف آمد مجلس را چید، شد رئیس مجلس که هیئت رئیسه را باب میل خودش بچیند، حالا وارد دولت بشوم. منتها ماجرا کال است؛ با زمان کمتر. چرا؟ چون دو تا اتفاق افتاد: یکی؛ سروکلۀ ما پیدا شد و آن سازوکار را خراب کردیم. ایشان تقریباً نتوانست هیچکسی را به مجلس ببرد. یعنی شما الان تهران را نگاه کنید، چند نفر را آورده و در لیست گذاشته بود؟ ایشان فکر میکرد با هفدههجده نفر میرود مجلس.
- عملاً مشترکهای لیستها رأی...
نه، اصلاً اینها قالیبافی نیستند. حتی روحالامینی هم بیشتر آدم آقای رضایی است؛ قالیبافی نیست. شاید به قالیباف رأی بدهد و اعلام هم بکند، اما خب ایشان آدم آقای رضایی است. همین مالکشریعتی نزدیک به آقای زاکانی تعریف میشود. چهرههای پایداری چه ربطی به قالیباف دارند؟ اینها تا دو ماه قبل از انتخابات سایۀ هم را با تیر میزدند! طرفدارانشان در شبکههای اجتماعی چجوری کنشگری میکردند؟ پس هیچی، تک و تنها رفت. یکمیلیون و200هزار تا رأیش چقدر شد؟ 400هزار تا. مشارکت کمتر شد؟ خیر، مشارکت با مشارکت چهار سال پیش؛ یعنی 1402 با 98، 1درصد فرقش است. یکیدودرصد فرق خیلی مهم نیست. اما رأی ایشان از یکمیلیون و200هزار تا آمد روی 400هزار تا. پس این مجلس، ناقص. عرض کردم فضای جوری شده است، فضایی که انگار همه چیز میخواهد ناتمام بماند؛ انگار هیچکدام به تکامل نمیرسد. الان هم همین فضا را دارد. الان کاندیداهای ریاستجمهوری هم همینشکلی هستند. من یک بار دوباره به عقبتر بگردم؛ پس آقای قالیباف 96 میخواست بیاید، نمیشود؛ 98 میآید مجلس را بگیرد، که در دو سال، بعدش 1400 محکم بیاید، نشد، آقای رئیسی آمد. گفت دیگر 1404 میآیم.
آقای قالیباف یقیناً 1404 میخواست برای ریاستجمهوری بیاید و میخواست در دور اول با آقای رئیسی رقیب بشود. این خیلی مهم است. گفتند: «شما اگر میخواهی بروی دولت را بگیری، دو تا پیشفرض دارد دیگر؛ قبلش باید مجلس را چیده باشی.»
- خب این اتفاقی که در مجلس افتاد پیام را نمیدهد که شما نباید بیایید؟
چه عرض کنم. حالا من باید روی این مجلس حرف بزنم. برای مجلس، 1402 را یک نگاهی بکنیم؛ پس یک عدهای همشهریها؛ کارمندها بلند شوید و بیایید. مثلاً فرض کنید یکی از کاندیداهای خانم، رئیسدفتر زن آقای قالیباف بوده است! ایشان در لیست است. یا مثلاً یک رأیگیری در شورای ائتلاف شهرری میشود، چندین نفر میروند، یکی از آنها صدوخردهای رأی دارد، یکی شصتهفتاد تا رأی دارد، این آخرین نفر، 4 تا رأی دارد؛ او کیست؟ او داماد رئیس شورای ائتلاف شهرری است. یک دانه خودش به خودش رأی داده است، یک دانه پدرخانمش به او رأی داده، دو تای دیگر هم هستند، در جایی که صدوخردهای رأی هست؛ ببینید چند نفر رأی دادند. کدام اینها باید انتخاب شود؟ یا اولی یا دومی دیگر؟ نهایتاً سومی. این آخری انتخاب و وارد لیست میشود! که همین چند وقت پیش ایشان آمده بود توییت زده بود در مورد بنده نمک ریخته بود، من جوابش را همینجوری دادم، گفتم: «برادر من، این لیست. این عکس لیست.» یا اگر در سازوکاری کسی کنار میرفت، باید آقای محسن پیرهادی میآمد جایگزین میشد. خب او در تیم آقای قالیباف بوده است، اما آقای قالیباف سر ماجرای شهرداری زاکانی با ایشان به تنش خورد. او را پرت کرد بیرون. یعنی طبق سازوکار، آقای پیرهادی باید میآمد جایگزین میشد، اما بیرون افتاد.
- یعنی شما همۀ اینها را هم در همین ماجرا میبینید؟ مثلاً ممکن است تخلفهای در شهرستانها به خصوص، مثلاً فردی و حالا به قول شما...
ببینید ما آن بخشی که تمرکز داریم تهران است.
- آنجا میگویید دیگر نمیتواند...؟
در تهران را شما نگاه کنید، من به شهرستانها وارد نمیشوم، شهرستانها را اگر بخواهید وارد میشوم. مثالهایی در شهرستانها داریم. اما همینجا را نگاه کنید چه اتفاقی افتاده است؛ چه شلمشوربایی. آقای قالیباف یک آدم اجرایی قوی است. من انتقادم به یک فردی در یک موضوعی هیچگاه باعث نمیشود که یک بخش دیگر را نبینم. اما سؤال شما این بود؛ شما فرمودید که یک سری از این بزرگان. میخواهم بگویم اینها اینطوری بزرگتری کردند.
- یعنی شما اینها را دیدید و وارد ماجرای مجلس شدید؟
بله. و منصفانه، ما فقط چند تا سؤال پرسیدیم. کدامیکی از این افشاگریها را من انجام دادم؟ من فقط در مورد آن تراولها گفتم اینها چیست؟ آیا نامه محرمانه بود؟ خیر. اینها سر حسابها چه کثافتکاریای کردند؟ اعداد مخدوش، جعلی، بعضیهایش اصلاً دروغ بود، حتی عدد درست نبود. بعد بیاید مثلاً در سایت مشرقنیوز بزند. مردم این را نمیدانند؛ میگویند مشرقنیوزِ سپاه است! اولاً من ساحت سپاه را مقدستر از این میدانم که وارد این بازیها بشود، و هرگز این کار کثیف مشرقنیوز را به حساب سپاه نمیگذارم. میدانید که یکی از روشهایی که اینها یک نفر را ضد میکنند همین است، میروند از نهادهای مقدس حمله میکنند، اینها که برمیگردند جواب میدهند، ]این جواب[ به آن نهاد مقدس تلقی میشود. درمورد خیلیها این اتفاق افتاد؛ دیگر نمیخواهم اسم ببرم. اصلاً یک روش است.
- یعنی این را شما نارحتید که منتشر شد یا اساساً وجود نداشت؟
دروغ است آقا! کجا در حساب مثلاً...
- یک بار واقعیتش دربارۀ بحث مالی مصاف باهم صحبت کردیم، آنجا درباره تامین مالی گفتید...
بله اگر خاطرتان باشد. همان اعداد را من هنوز هم میگویم.
- الان این 100میلیاردی که گفته شده بالاخره هست یا نیست...
گفتند: «خسن و خسین دخترهای معاویه!» نه 100میلیارد بوده! اصلاً یک چیز مضحکی است. ببینید اول که آقای محبی میآید این را پخش میکند میگوید: «100میلیارد!» در گزارش مشرق یکدفعه میگوید: «50میلیارد.» همین اول چه شد یکدفعه نصف شد؟ بعد 50میلیارد برای چند سال؟ این را هم میآیی میگویی؟ بعد 50میلیاردی که کلی حسابهای مؤسسه با خودش بوده است. ببینید ما بانک صادرات دو تا حساب داریم، مثلاً ملت دو تا داریم، رسالت داریم و...، اینها هرکدام مشخص است. یکیاش را فقط حقوق میدهیم؛ یکیاش برای موکب اربعین است؛ پول جمع میکنیم، فقط هم باید خرج اربعین بشود. حالا فرض بفرمایید اربعین پول کم آورده است، ما از مصاف به اربعین قرض میدهیم. ببینید مردم ریزریز پول میدهند؛ مثلاً 10هزار تومان، 100هزار تومان، یکمیلیون، 50میلیون به آن حساب میزنند. شما الان یکدفعه باید بروی یکمیلیارد تومان برای آنجا اقلام بخری؛ برنج بخری، گوشت بخری، آنجا شام بدهی، اسپیس بزنی، کلی ماشین کرایه کنی برداری ببری. شما که نمیتوانی 5میلیون، 5میلیون به اینها پول بدهی. میخواهی خرید کنی، پول نیست، میآیی چهکار میکنی؟ قرض میکنی. خیلی از مردم به ما پول قرض میدهند، دوباره برمیگردانی. طرف آمده توییت زده: «چرا این پولها دوباره برگشته است؟!» خب قرض مردم را پس دادیم. بابا پول را بگیری و پس ندهی مهم است، پس بدهی که از حسابت دوباره خارج شده است! مستحضرید چیست؟ ما مثلاً از حساب صادرات مصاف به حساب موکب پول قرض دادیم. بعد دوباره این پولی که مردم دادند و جمع شده، این پول برگشته. این رفت و برگشت را چهار بار حساب کردند. ببینید از صادرات خارج شد، مثلاً یکمیلیارد تومان، یک بار حسابش کردند؛ وارد ملت شد، شد دو تا؛ دومیلیارد. دوباره سه ماه بعد، دو ماه بعد که پولها جمع شد، از ملت خارج شد. برگشت، 4میلیارد حساب کردند!
- گردش فقط حساب میشود.
بله. یا مثلاً میگویند: «آی! اینها به حساب پدر یا خواهر خودشان پول زده بودند.»
- آره این ماجرای استفادههای خانوادگی چطوری است؟
این یک مزخرف است. این چه حرفی است؟ بعد یک نفر بخواهد این کار را بکند، ببخشید شما طرف را احمق فرض میکنید که مثلاً با حسابهای خودش این کار را انجام بدهد؟! واقعاً میآید این کار را انجام میدهد؟ قصه چیست؟ اولاً این حساب مؤسسه نیست، حساب شخصی برادر من است.
- زندگی خودش است.
بله. من چون حدس زدم شما سؤال را بپرسید، همین جا آماده هم دارم. من چون خودم قائل بر شفافیتم و مطالبۀ شفافیت دارم میکنم، اصلاً بنا داشتم راجع به اینها حرف بزنم، اینجا هم مطالبم در واقع آماده است.
- سؤال بخش بزرگی از مخاطبهای ما هم برای همان است.
هرچند اینقدر این عددی که گفتند مضحک است! یکی از این دوستان میگفت یک سوپرمارکت در شمال تهران عددهایش بزرگتر از این چیزهاست. اما چشم. ببینید مثلاً اینها حساب شخصی افراد را هم آورده بودند. ببینید یک مؤسسهای است با یک سری افراد دارد کار میکند. او دیگر با کسی دیگر کار میکند به ما چه ربطی دارد؟
- این میشود لایۀ دوم...
خیلی کارهای سخیف و زشتی، مثلاً اسامی افرادی را در اینترنت گذاشتند. خب خیلی از اینها رفتند شکایت کردند. چهلپنجاه نفر تا الان من خبر دارم رفتند شکایت کردند.
- از کجا و چطوری این بحثها درمیآید؟
خب همین دیگر؛ آبرو برای سیستم بانکی کشور ماند؟ شما چطوری انتظار دارید مردم بیایند در بانکهای خودمان پول نگه دارند؟ میگویند: «آی مردم پولتان را طلا نکنید، دلار نکنید، زمین نکنید، بیتکوین نکنید، ارز دیجیتال، کریپتوکارنسی نکنید.» چرا؟ امنیت دارد؟ افتاده دست کسی که در شبکههای اجتماعی بازی میکند؛ دست یک روحانی افتاد که صبح تا شب دارد در شبکههای اجتماعی بازی میکند. یعنی اینکه جواب این را بدهد، آن را بلاک کند، فلان کند. بعد خیلی جالب است، میگذاشتی دو روز اینطرف، سه روز اینطرف، عدلی شب انتخابات؟! یعنی شکل کار را دیگر حداقل رعایت میکردی! و دورغ؛ ببینید یک موقع هست بیّن بیّن دروغ داشته است؛ یک موقعی هست یک بخشی از ماجرا را میگوید. مثلاً برادر من در یک روند کاملاً عادی... . ببینید بعضیها برادر آقای مرحوم رئیسی را دیده بودند و گفته بودند: «آی برادر رئیسجمهور را ما تا حالا ندیده بودیم.» چرا؟ دقیقاً من هم همان مشی را دارم. یک نفر چون برادر من است که نباید معروف بشود. حالا ایشان ارشد رآکتورهای اتمی دارد را بنده خدا رفته خوانده است، ارشد مدیریت رسانه رفته خوانده است. من یکی جایی مثال میزدم میگفتم یک بنده خدایی من میشناختم با شهادت شهید احمدیروشن تغییر رشته داد، از IT رفت هستهای؛ او برادر خودم بود. اما والله اینکه نسبت فامیلی با من دارند برایشان بد هم شده تا اینکه خیر برایشان داشته باشد. حالا ایشان بالاخره در حوزۀ کاری خودش یک نخبگی دارد. چه اتفاقی افتاده است؟ در همین مؤسسه در یک روند کاملاً عادی آمده، کارهای حقوقی و مالی را ما به ایشان سپردیم. حالا ایشان یک حساب شخصی دارد دیگر؟ یک بخشیاش هم حساب مؤسسه است و دارد کار انجام میدهد. یک کسی دو قران کار کرده باشد اینها را میفهمد. اینها کجا تفکیک میشوند؟ مثلاً فرض بکنید ایشان از خواهر بنده و پدرم پول قرض گرفته است. ببینید این مدرکی است که خواهر من 75میلیون تومان و این 15هزار تومانش هم پول ساتنا است، 75میلیون و 15هزار تومان به حساب ایشان پول میزند.
- تصاویر را اگر امکانش هست نشان بدهید.
حالا میدهم در سایت بگذارید. 75میلیون تومان زده است، بعد ایشان در پنج فقره، 50میلیون تومان برگردانده است. یعنی یک بار مثلاً پنج تومان داده، یک جا ده تومان.
- قرض را برگردانده است.
بخشی از قرض را برگردانده است.
- شما هم خبر نداشتید احتمالاً یا خبر داشتید...؟
بخشیاش را برگردانده است، 25میلیونش مانده است. اینی که وارد حساب ایشان شده را نگفتند. یک تلقی به وجود آوردند که انگار از پول مؤسسه وارد حسابش شده. پول شخص خودش است. تازه هنوز بدهی هم دارد. یا از پدرم 140میلیون تومان پول گرفته است، 76میلیون تومان برگردانده است. اینها این 76میلیون را آورده بودند. گفتند: «76میلیون تومان!» در چند فقره؟ پنج فقره.
- یعنی انگار که از حساب مؤسسه داشته به خانواده...
مؤسسه نیست اصلاً شخص است. یعنی از حساب شخص خودش زده است. از حساب مؤسسه اصلاً نیست. ببینید اینها جنایت است! جنایت این است که بردارید اطلاعات شخصی مردم را در اینترنت بریزید. مثلاً اینها آمدند یک خانمی که کاربر خارجی توییتر است؛ یعنی ایرانی مقیم خارج از کشور است، آمده بود ایران، رفته بود انتخابات شرکت کرده بود. با مؤسسه هم تماس گرفته بود که من دوست دارم فلانی را از نزدیک ببینم. یک جلسه هم بنده خدا آمد اینجا. گفتیم چهکار میکنید؟ چند سال است رفتید آنجا؟ همین؛ یعنی شناخت من هم در همین حد است. بعد آمدند کارمند مجموعهای که کار ساخت موکب را برای ما دارد...، یک زمینی گرفتیم در عراق، داریم. هرسال مردم دارند رد میشوند به آن منطقه میرسند، خودشان میبینند، پذیرایی میشوند، آرام آرام داریم میسازیم دیگر، به میزانی که پول داریم. خب هزینهها زیاد است؛ یک سال 10میلیارد تومان، یک سال 5میلیارد تومان، آرام آرام داریم میرویم آنجا میسازیم. این خانم کارمند آنجا بوده، اسم ایشان را ]منتشر کردند[؛ این خانم صفرپور را، که اصلاً آن کاربر شبکههای اجتماعیِ آلمان نیست؛ یک شخصی است همسر دارد، بچه دارد. چقدر برای ایشان مشکلات درست شد. همسر ایشان میگفت: «او شبها از ترس از خواب میپرید.» اسمشان هم خاص بود، یونیک بود، اینجوری نبود بگویند فاطمه حسینی، که چند هزار نفر در ایران داشته باشیم. اسمشان هم خاص بود. بابا شما به چه دینی هستید؟ این چه کار کثیفی بود انجام دادید؟ بعد برای چی؟ برای 50میلیون تومان، 70 میلیون تومان؟! بابا رقمهای خیریههای شما سال 94، پنجاهشصتمیلیارد بوده! با دلار 4هزار تومان، که دلار 60هزار تومان الان بزنید؛ یعنی ضربدر 15! یعنی 750میلیارد تومان. شما هم بیایید شفاف کنید. من تا detail را اینجا برداشتم آوردم. تمام این آدمها را برداشتم آوردم اینجا. ببینید چقدر اینها کار سخیف و زشتی انجام دادند.
یا اجازه بدهید پس این بخش را جمعش کنیم؛ حالا من توضیح بدهم. یک بخشیاش هم اینجاست. من به بچهها گفتم حالا که اینجور شد میروید از روزی که این مصاف شکل گرفته است، همۀ حسابها را درمیآورید. اینها به حسابهای بانک رسالت دسترسی نداشتند، من آنها را هم میگویم. از ابتدا، سال 1390، تمام حسابها، همه را من شفاف میکنم. ما یک رسالت داریم، 39721 تراکنش داشته است. این دقیقاً نشان میدهد که مردم دارند پول میریزند. 39هزار تا تراکنش. در جمع کل 1390؛ شده است 9میلیاردو200میلیون؛ 92729912703، آن 3 دیگر ریال آخرش است. یک حساب ملت داریم که فقط برای موکب است. حساب ملت 6739مان است؛ ما دو تا ملت داریم. 29402 تا تراکنش. این از سال 90 تا الان چقدر جمع شده است؟ 13 تومان.
- این فقط مال سال 90 نیست، از 90 تا امروز است؟
این آمار از سال 90 تا روز شهادت حاج آقای رئیسی است. چرا؟ چون ظهر بود من میخواستم ضبط انجام بدهم دیدم یکی از دوستان زنگ زد، من رفتم دیگر اصلاً حالمان بد شد و دیگر بیخیال شدیم. گفتیم الان چی پخش کنیم؛ اصلاً دیده هم نمیشود و فضای این نیست اصلاً. چون نگران هم بودیم، چون هلیکوپتر یکهو غیب شد و من خودم دیگر برداشتم این بود که یک اتفاقی افتاده است. حساب ملتِ 1045 ما، 66218 تا تراکنش داشته است. از 90 تا الان. که جمع این میشود 16 تومان. به جزء بگویم: 161505022118ریال. حساب بعدی، صادراتمان است، که بیشترین تراکنش را این داشته است؛ اینها همه از سال 90 است. 746487958051 ریال. این چند تا تراکنش بود؟ 363436 تا تراکنش، نزدیک 360هزار تا تراکنش این عدد وارد شده است. این اصلیترین شماره حساب مؤسسه بود. صادرات آخر هم صادرات مدرسه است، و همۀ شماره حسابهای ما همین است، یعنی اصلاً چیز دیگری نداریم. صادرات مدرسهمان است، مدرسۀ مصاف، پویندگان خورشید است، اجازه ندادند اسمش را مصاف بگذاریم، گذاشتیم پویندگان خورشید. نزدیک به 60 دانشآموز دارید. ما یک ریال از این دانشآموزان پول نمیگیریم. فقط باید نخبه باشند. کلاً وقفش و همهچیزش متفاوت است و جداست؛ با این شماره حساب است. یک نفر میگوید من میخواهم به مدرسهتان کمک کنم. ما نمیتوانیم در آن بزنیم، میگوییم به این حساب بزن. اما به این مدرسه قرض دادهایم، مثلاً یکهویی میخواسته رهن کند، ما از مصاف قرض دادیم دوباره پس گرفتیم؛ وقتی کمکهای مردمیاش جمع شده است. این همین است؛ از این حساب به آن حسابمان رفته است. اینها، اینها را هم جمع زدند! خیلی آدمهای عجیبیاند. این صادرات مدرسه در مجموع 22790 تا رکورد داشته است. من در مورد مدرسه این را بگویم، ببینید از 57 تا دانشآموزش، سی نفر المپیادی داشته است. کجا همچین چگالیای در کشور پیدا میشود؟ پنج تا مورد بیاورند. یعنی موفق بوده است. بعد کل تراکنشها 498779 تا تراکنش.
- تراکنشی که هم ورودی و هم خروجی است؟
از سال 1390 تا الان. دیگر از این شفافتر؟ کدامیکی از اینها حاضرند بیایند اینجوری به جزئیات بگویند؟ من میگویم. بعد حالا خود مدرسه هزاران مشکل دارد. خیلی از شهرها به ما میگویند بیایید اینجا هم مدرسه بزنید. میگویم پول نداریم.
آقا 8میلیارد پول نقد کجا میدهند؟! با این میخواستند تراول مجلس را بزنند. خودشان رفته بودند پول نقد گرفته بودند. ببینید جلوی پسر آقای قالیباف، برادر من را علم کردند. جلوی تراولها این را علم کردند. خیلی واضح است، اصلاً بدیهی است. چرا؟ چون این اصلاً از بیخ غلط است
- چه شهرهایی الان هست؟
هیچی. فقط تهران، یک مدرسه با دو تا پایه. برای چی؟ به خاطر اینکه پول نداریم. یا خیلی از این آقایان رفتند از اموال بیتالمال، ملک مدرسه گرفتند. تقریباً همهشان گرفتند. درست است؟ آیا آقای دکتر قالیباف هم بابت مدارس بچههایشان در کیش میآیند توضیح بدهند؟ که همین چند روز پیش من دیدم آقای یاشار سلطانی آمدند توییت زدند. من اصلاً نه قضاوتی میکنم، نه چیزی، میگویم بیاید توضیح بدهد. من توضیح دادم. آدمهای شما این اطلاعات مردم را کف توییتر ریختند، من دارم توضیح میدهم. شما هم انشاءالله یک روز توضیح بدهید. اینقدر شهامت داشته باشید بنشینید توضیح بدهید. به detail، عدد را به جزء دارم میگویم. یک مورد اینها خلاف باشد اینها ما را رسوا میکنند به امیرالمؤمنین! هیچی ندارند و این کارها را میکنند! وای به حال آن روزی که یک ریال بودجۀ بیتالمالی ما گرفته بودیم، پولشوییای کرده بودیم و از این کارهایی که متأسفانه مرسوم است.
- بودجۀ حاکمیتی اصلاً داخل این حسابها نیست؟
مطلقا! بیایند پیدا کنند.
- یعنی حتی پروژهای انجام داده باشید مثلاً؟
خیر! اصلاً یکی از ویژگیهای مصاف این بوده که ما یکطرفه به اینها کمک میکردیم. مثلاً کل کاری که پروژه بوده، چی بوده؟ مثلاً شهرداری کرمان سفارش داده است یک مجسمۀ حاج قاسم برایش بسازیم. بعد از دو سال پولمان را داده است. پدرمان را هم درآورده! مثلاً اینشکلی است. ببینید من یک توضیح بدهم؛ کلی از این عددی که تازه دیدید، بخش قابل توجهی از آن حساب خودمان با خودمان است. عرض کردم از صادرات قرض دادیم به موکب، از موکب هم پس گرفتیم.
- از این جیب به آن جیب شده.
بله دقیقاً. یا برای پرداخت حقوق بوده، زدیم به ملی پرداخت کردیم. همین عددهایی که اینها دست زدند، یک چیزی را...، قبلاً اینها میگفتند: «از کجا اینها پول بیتالمال میگیرند؟ آی مردم اینها پول میگیرند، اینها بودجه میگیرند، اینها فاکتور میکنند.» بیاورید دیگر! این چهارصدوخردهایهزار تا تراکنش چه چیزی را نشان میدهد؟ که کاملاً مردمی است. به خاطر عددها هم اینها گیج شده بودند؛ اینقدر که 50هزار تومان، 20هزار تومان دیده بودند اصلاً تعجب کرده بودند. انگار سوپرمارکت است! یک دانشجو وسعش همینقدر میرسد. ازقضا جالب بود من دیدم مردم لج کردند از موقعی که اینها این کار را کردند همان ایام دیدم بیشتر هم پول میزدند. من یادم است همان موقع که این حرفها را زدند دقیقاً ما 4ونیممیلیون تومان چک کم داشتیم، برای مدرسه داده بودیم، ما الان جا کوچک است یک جای بزرگتر رفتیم، باید پول رهن بدهیم. چهکار میکنیم؟ مثلاً از حساب مصاف به مدرسه قرض میدهیم، دوباره برمیگردانیم. یا میرویم از بیرون قرض میگیریم. عرض کردم مثلاً یک بانی میشناسیم میگوییم برای مؤسسه گیر کردیم، مثلاً یکیدو تومان پول داری قرض بدهی؟ قرض میدهد مثلاً در چهار قسط به او برمیگردانیم. در دو قسط به او برمیگردانیم. همین بندهخدایی که ما رفتیم از او آهن خریدیدم، بیچارهاش کردیم! از خودش باز قرض میگیریم، باز به خودش پس میدهیم! خب خود بندهخدا اذیت شده است. یعنی ببینید یک مؤسسۀ خصوصی، مردمی، مردم رضایت کامل دارند، هیچ حرفی ندارند. ببینید اینها چه رسوایی به بار آوردند. آبروی نظام بانکی کشور را بردند.
- آن 8میلیارد که گفتند میگرفتید چه؟
اصلاً مزخرف پشتسر مزخرف.
- یعنی نقدی نداشتید؟ همه در حسابهایتان میآید؟
اصلاً کدام نقدی؟! نقدی سر جمع برای چه کاری میخواهیم؟ کجا اینقدر پول نقد میدهند؟! حالا میرسم. تا الان بزرگترین عدد برداشتی کل تاریخ ما، از ابتدای آفرینشش، سال 90؛ 2میلیاردو835میلیون تومان بوده، که از حساب ملت 1045 ما بوده، برای خرید زمین موکب در عراق بوده. بزرگترین برداشت صادراتمان یکمیلیارد بوده، که به ملی زدیم و شب عید حقوق دادیم. خودمانیم! میبینید؟
نمونۀ دیگرش، حساب آنیکی ملتمان بوده، بزرگترین برداشتش 600میلیون بوده، برای خرید اسپیسهای موکب بوده است. اسپیس خریدیم رفتیم آنجا اسپیس زدیم؛ سازههای سبک که بههم پیچ و مهره میشوند. از رسالت؛ اینجا دو تا داریم، یکی جاری است که هزینههای جاری مثل اجارهها و این چیزها را میدهیم، یکیاش هم برای نذر خاص است؛ مثلاً ما در مشهد یک استودیو برای مهدویت ساختیم. میخواهیم در یک کانال یوتیوبی در مهدویت بزنیم، همین اپ12، شروعش است، میخواهیم یک دانشگاه مهدویت در یوتیوب درست بکنیم، معارف مهدوی را به زبانهای مختلف دنیا منتشر کنیم. نیاز به یک استودیویی بود. حالا فکر کنید آنجا ما جا نداریم، رفتیم بابای یکی از این بچهها را راضی کردیم اجازه بدهد ما برویم در پشتبام خانهشان استودیو بزنیم. یک وضعی!
یا مثلاً پویش نذر ظهور داشتیم. فقط این را اعلام کردیم. اینها همه ناظر به گذشته است. یعنی مردم میتوانند بروند در شبکههای اجتماعی سرچ کنند، همان موقع که مثلاً ما دو سال پیش، سه سال پیش اینها را گفتیم، هست. یا مثلاً فرض کنید یک بنده خدایی؛ آقایی به نام نقاشیان، این ماجرای استودیو را شنید. ایشان پشت مهدیۀ تهران یک جایی دارند، کار امامزمانی میکنند. من با کسبوکار شخصی ایشان اصلاً کاری ندارم، اطلاعی هم ندارم. ایشان وقتی خبردار شد گفت من هم میخواهم کمکی کنم. ببینید ما میتوانیم اینجا بگوییم مستقیم بزن به حساب همان مشهد، اما چهکار کردیم؟ میگوییم بزن به حساب مؤسسه، از مؤسسۀ ما... . همهچیز ما شفاف است.
- انضباط داشته باشد.
بله. این وارد میشود و خارج میشود را دو بار حساب میکنند. وگرنه بقیه میآیند چهکار میکنند؟ بزرگترین، 754 بوده که به حساب ملی مصاف رفته است. یعنی کاملاً مسیرش مشخص است.
آمدند یک گزارش تحقیق و تفحص درست کردند. اولاً اینجا که گند کشیدند به تحقیق و تفحص. ببینید تحقیق و تفحص از بانکها اجرا شد؛ بانکهای خصوصی و دولتی، دو بخش. آقای سید نظامالدین موسوی شد بانکهای دولتی؛ آقای علیزاده، نمایندۀ محترم استان فارس شد بانکهای خصوصی. مجلس تمام شد، گزارش این بانکها درنیامد. بانکهایی که میدانیم چه بلایی سر کشور آوردند. اینقدر این فضاحتی که اینها بار آوردند، فاجعهای که بار آوردند، وحشتناک بود، آقای علیزاده مصاحبه کرده در سایت خانۀ ملت هست، اعلام برائت میکند از این کاری که سایت مشرق و این هیئت تحقیق و تفحص کرد! یعنی تحقیق و تفحص کل بانکها خلاصه شد به اینکه چقدر به حساب مؤسسۀ مصاف پول میریختند؟! وای بر شما! اُف بر شما! نه عزیز من، جریان سیاسی بود، انتخابات بود. بالاخره بعضی از این آقایان را ما در لیستمان نگذاشته بودیم، ناراحت بودند. بعضیهایشان نمایندۀ ردصلاحیت شده بودند، دیگر اسمشان مشخص است؛ رد صلاحیت شدند. دلایل رد صلاحیتشان را من میدانم. اما من مثل آنها نیستم. که فقط اگر گفته بشود که دلایل رد صلاحیت اینها چه بوده! ای کاش اینها یک اعتراض به شورای نگهبان بزنند، بگویند آقای شورای نگهبان، اعلام کن، بگو! گفته بشود تا مردم بفهمند. نه آقا، یک جریان سیاسی حق دارد، دوست دارد یک نفر را در لیستش بگذارد، یک نفر را نگذارد. در گزارش تحقیق و تفحص گفتند؛ این خیلی مهم است: «طی 24 فقره، 8میلیارد پول نقد گرفته شده است.» این پول نقد چه بود؟ مطلقا همچین چیزی وجود ندارد. کذب محض است. دارم جلوی دوربین شما اعلام میکنم.
- یعنی عددش اشتباه است یا اصلش؟
هیچ! آقا 8میلیارد پول نقد کجا میدهند؟! با این میخواستند تراول مجلس را بزنند. خودشان رفته بودند پول نقد گرفته بودند. ببینید جلوی پسر آقای قالیباف، برادر من را علم کردند. جلوی تراولها این را علم کردند. خیلی واضح است، اصلاً بدیهی است. چرا؟ چون این اصلاً از بیخ غلط است. میدانید چرا؟ نهتنها از بیخ غلط است، برای اینکه این را به هرکسی بگویید میفهمد مزخرف است. یک کسی که دو بار بانک رفته باشد. ببینید چه گفته؛ گفته: «به عنوان نمونه در یک فقره 8میلیارد تومان از حساب مؤسسۀ مصاف به صورت نقدی از بانک دریافت شد و به حساب امیرحسین رائفیپور (یعنی برادر من) نشسته است. و مشخص نیست پس از آن در اختیار چه افرادی قرار گرفته و یا آنکه صرف چه اموری شده است.» اولاً که کذب محض است. بزرگترین واحد پول ما چیست؟ اسکناس ما؟ صدی است. اصلاً تراول صدی میگیریم. 8میلیارد میشود 800 تا بستۀ تراول صدی. بعد این 800 تا بستۀ تراول صدی را گرفته چهکار بکند؟! ماشین گرفته؟ در فرغون گذاشته؟ فکر کنید اینها چقدر مردم را احمق فرض کردند. کل پولی که از حساب مصاف به حساب امیرحسین رفته، فقط 500میلیون تومان بوده.
- در یک فقره یا این هم چند مرحله بوده؟
نه، آن هم دو یا سه فقره بود اگر اشتباه نکنم. پانصد تومان که عیناً بیمه بود، که حتی ریالش هم به بیمه میخورد. آن هم من سندش را میدهم عددش را بگذارید. بیمه بوده، که هرکسی که کار کرده میداند در سامانۀ eservices فقط باید با کارت بانکی پرداخت شود، به حساب مدیرعامل میرود، او میزند. این هم عیناً بیمه پرداخت کرده است. من نمیدانم 8 تومان را از کجا آوردند! والله کذب محض است. اصلاً واقعاً این حجم از بیشرمی و بیحیایی برای من عجیب است. ببینید من روی تحقیق و تفحص حرف دارم. آقای علیزاده مصاحبه کرد اعلام برائت کرد، گفت به ما ربطی ندارد. از حجم این کثافتکاری. بعد ایشان اذعان میکند، میگوید: «این عقدهگشایی سیاسی است.» آقا یک بانک آینده با مملکت چهکار کرد! چنددههزار میلیارد تومان! بعد اینجا آمدند میگویند 50میلیون تومان به حساب باباش زده! اصلاً خجالت نمیکشید؟ یعنی خیلی بالاپایین کرده بودند. متأسفانه بعضی از امنیتیها هم به اینها کمک کرده بودند، نه دستگاه امنیتی ها! بعضی از امنیتیهای فاسد؛ خودسر به اینها کمک کرده بودند. که من گزارشش را به نهادهای خودشان دادم. یعنی افراد را تا جایی که توانستم من خودم شناسایی کردم و به آن نهادها دادم، که چه افرادی بودند. قبلش با برخی از افراد تماس گرفته بودند و گفته بودند: «یک توییت علیه رائفیپور میزنی تا اسمت را از داخل این حسابها دربیاوریم.» با private number زنگ زده بودند. که بتوانند چهار نفر آدمی که مثلاً فرض کنید به ما نزدیک باشند... . یا یک روحانی را جلو انداختند، شروع کرد یک حرفهای عجیب و غریبی درمورد علما زد. من از همۀ اینها شکایت کردم. منتها فضای قوۀ قضاییه و دادگاه و اینها زمانبر است؛ تا بخواهد جوابش بیاید انتخابات تمام شد. اینها همین را میخواستند.
- اما پیگیریاش ادامه دارد؟
یقیناً. به خاطر اینکه اینها آبروی مردم را بردند. آبروی نظام بانکی کشور را بردند. آبروی مؤسسۀ امامزمانی را بردند. میدانید چیست؟ کارآمدیاش خار چشم اینها شده است.
- اما قبول دارید آقای رائفیپور که این فعالیتهای سیاسی، به خصوص حالا مشخصاً انتخاباتی شما ممکن است به هر حال به آن اصل ماجرای فعالیتهای مهدویت و اینها یک ضربهای بزند؟
قبول دارم اما مردم باید رشد پیدا کنند. مگر فضای مهدویت جز فضای حکمرانی است؟ پس اصلاً این انقلاب را برای چی درست کردیم؟ «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، از نهضت خمینی محافظت بفرما.» میفهمیم نهضت خمینی چه بود؟ نهضت خمینی تا کجا باید برود؟ نهضت خمینی چجوری باید برود؟ با چه ریلگذاریهایی باید برود؟ نهضت خمینی اقتصاد نمیخواهد؟ رسانه نمیخواهد؟ کار فرهنگی نمیخواهد؟ کار اجتماعی نمیخواهد؟
- نمیشود حالا مصاف ورود نکند، شما یک حزب جدای از این تشکیل بدهید؟
الان یک حزب جداییم دیگر!
- یعنی عملاً این حسابهای فعالیت سیاسی به مصاف ربطی ندارد...
به این هیچ ربطی ندارد. یک مورد بیاورند. من حتی در گزارشی که به مردم دادم عرض کردم، گفتم من پول شامی که بچهها میماندند اینجا، همۀ اینها را جدا حساب میکردم. کل جریان سیاسی که انجام شد، یعنی کار انتخابات؛ یکمیلیارد و دویستسیصد هزینهاش شد. اصلاً هیچ ربطی به اینجا ندارد. آن جداست. حتی بعضی از این بچهها میماندند کمک میکردند، بیرون ساعت کاریشان بوده، ساعت 4 باید میرفت، حالا 4 تا یازدهدوازده شب اینجا مانده، شام میماند، من آن را حساب میکردم. علیالحساب ما پول برق پرداخت کردیم. من تا این حد را ملاحظه دارم. برای خود من مهم است. خیلی از این افراد میآیند، مثلاً برای خودشان جالب است، میخواهند یک پولی بدهند، میگویم من در این حوزه نمیخواهم بگیرم. میگویند چرا؟ میگویم من نمیتوانم این را خرج کنم، نمیدانم باید چهکارش کنم. طرف یک نذر خاص دارد، من میگویم من نمیخواهم، یک فولدری در ذهنم باز میکند. آدم میافتد میمیرد دیگر بیچاره میشود! آن دنیا باید جواب بدهم. تو آمدی یک خیری را از سر خودت رد کردی رفته.
بعضیها این را به ما میگویند؛ یکی ما را دید گفت: «من از دست تو ناراحتم، دوستت داشتم، حالا وارد فضای سیاسی شدی.» میگویم مهدویت یعنی مردم با آن معارف مهدوی آشنا شوند، وظایف خودشان را پیدا کنند و...، ویژگی مهدویت هم اصلاً بعضیاش فرامذهبی است؛ حتی به فطرت برمیگردد. مقابله با ظلم، امید به آینده در تاریکترین شرایط. اینها میتواند دنیا را نجات بدهد. با این شرایط من یک نکتهای میخواهم بگویم، بگویم همۀ دنیا دنبال اینند که این فضاها را بسازند. امایش کجاست؟ امایش این است که چرا فکر میکنید ما نباید راجع به اینها کار کنیم؟ یک نفر آن بالا بنشیند با یک قانون غلط یک گندی بزند به اقتصاد مردم؛ دهها نفر را بیدین بکند، بعد من دانه دانه بروم اینطرف و آنطرف بچرخم و سخنرانی کنم؟ چقدر همین فضاهای بد اقتصادی این دهپانزده سال کشور، زندگیهایی را خراب کرده است. پدری که دیگر باید سهشغله و دوشغله باشد، وقت میکند به تربیت بچهاش برسد؟ بعد من بروم به تربیت بچهاش برسم؟ من چند جا میتوانم باشم؟ منِ نوعی؛ افراد شبیه من. پس بگذارید از ریشه درست کنیم.
آقای دکتر، یک نفر از آن بالا مثل سیل، آب رها کرده، ما اینجا داریم با قاشق جمع میکنیم! «اول ای جان دفع شر موش کن، وانگهان در جمع گندم کوش کن (یا جوش کن.)» من نگاهم به مهدویت این است. وقتی یک حاکمیت بیاید یک تصمیم بگیرد، چه تصمیمی است، آنموقع من و شما چهار نفر بنشینیم یک تصمیم بگیریم چه اثری دارد؟ وقتی فرض کنید حاکمیت بخواهد همکاری کند با فضای اربعین کشور، چه میشود؟ فرض کنید یک حکومتی اجازه ندهد، مثلاً همین طالبان یک سالی اجازه نداد، ما به وضوح افغانستانیها را در اربعین نمیدیدیم. حکومت همراهی نکرده. یک موقع هست اصلاً پاسپورت نمیدهد، میخواهید چهکار کنید؟ چطوری میخواهید از یک کشوری به یک کشور دیگر بروید؟ خب اینها بدیهی است. یا در مسئلۀ سربازی، من میگویم سربازی یک فضای اختیاری دارد اصلاً، بعد یک جهاد کفایی است، در حالی که نان زن و بچه را درآوردن، برای مرد جهاد عینی است. اینجا امنیت کشورمان هم هست. ما یک بار راجع به سربازی با هم صحبت کردیم. خب آقا باید چهکار بکنیم؟ من بروم دانه دانه در آموزشگاهها بنشینم برای بچهها صحبت کنم، یا بگویم آقا سربازی اینجوری بروید یا آنهایی هم که فرار کردید، دیگر نرفتید دیگر چهکار کنم! یا بیاییم این را از بیخ حل کنیم. مینشینی کنار مدام توصیه میکنی، میبینی اینها مثل لاکپشت دارند جلو میروند. میگویی آقا حداقل ده تا نماینده به آن مجلس بفرستم، پیگیر یک کار باشند. من این بخش را تمام بکنم، چون چهارپنج خط بیشتر نمانده است. ببینید اینقدر این حرف عجیب و مزخرف است؛ اصلاً 8میلیارد پول نقد را شما چجوری میخواهید بگیرید؟ شما الان بروید بالای 15میلیون تومان پول بگیرید، باید فرم پولشویی پر کنید. این برای چه بود؟ عرض کردم. خودشان تقریباً ماهی یکمیلیارد پول نقد گرفته بودند؛ تراول نقد گرفته بودند و معلوم هم نیست خرج کجا شده است. زده رسانه. به چه کسی رسیده؟ چرا باید پول نقد گرفته بشود؟ مجلس قرداد رسانهای دارد دیگر؟ خودش سایت دارد، دمودستگاه دارد، چرا باید این کار را کرده باشد؟ اینها مثلاً میخواستند معادل آن را بسازند. والا این عددها یعنی چی؟ 8میلیارد را در n فقره، یک فقره، 20 فقره، 10 فقره، چه فرقی میکند؟ اصلاً این فاجعه است.
درمورد خرید خانه پسر آقای قالیباف در آلمان حرفهایی هست، راست یا دروغ؟ شما در این سالها یک کنفرانس خبری دیدید؟
- بودجۀ رسمی خبرگزاری مجلس را اگر اشتباه نکنم، که در بودجه آمده، باید هفت یا هشتمیلیارد در سال خودش فقط بودجه داشته باشد.
من این را اطلاع ندارم، نمیدانم. یا اینها گفتند 100میلیارد! که یک عدد بزرگ در ذهن بکارند. در دو سال. در همین گزارش تخیلی تحقیق و تفحص که مشرق گفته، یکباره گفته 50میلیارد. خب چه شد؟ در یک هفته 100 شد 50؟! بقیۀ عددهایتان هم همینطوری است. در گزارش مشرق آمده: «مؤسسۀ مصاف ایرانیان در حالی حدود 50میلیارد تومان دریافتی تحت عنوان هدایا و نذورات داشته.» خودش اینجا قبول کرده پس بودجۀ بیتالمال نیست. اینها چون آمدند یک جا را درست کنند، ده جای دیگر را خراب کردند؛ ویژگی دروغ همین است، چون جور نیست. «که تا کنون علیاکبر رائفیپور گزارش دقیقی، جز ویدئوی منتشر شده در فضای مجازی، دربارۀ آن نداد.» خوب است من یک بار فقط با خود شما به مردم گزارش دادم! ببینید اینها را، نمیدانم یک سرچی در شبکههای اجتماعی نکرده بودند و ندیده بودند! «و به عبارتی اسناد حسابرسی آن منتشر نشده و تنها بیش از چند خط پیام اینترنتی نبوده است.» این درحالی است که جالب است، اظهارنامۀ مالیاتی ما برای همان دو سالی که اینها میگویند به ادارۀ امور مالیاتی تسلیم شده است. عیناً درآمد ما در اظهارنامه، معادل همین 50میلیاردی است که اینها گفتند. دقیقاً همین است. بعد ادارۀ امور مالیاتی به کسی رحم میکند؟ یعنی همان سالی 25 که خودم گفته بودم. این دو سال آخر اینجوری شد. مشرق میگوید: «بررسی تراکنشهای مؤسسۀ مصاف در شماره حساب بانک صادرات تحت عنوان نذورات مردمی نزدیک به 50میلیارد تومان جمعآوری شده است. اما برخلاف اساسنامۀ مؤسسات خیریه، محل هزینهکرد آن هیچگاه اعلام نشده است.» میگوید مؤسسات خیریه باید اعلام کنند. خیلی خوب است، آفرین. این هم باز مزخرف پشتسر مزخرف. چرت پشتسر چرت، چرا؟ مصاف اصلاً خیریه نیست. مصاف، مؤسسۀ فرهنگیهنری با مجوز برگزاری هیئتهای مذهبی و موکب و انتشاراتی که اجازۀ دریافت کمکهای مردمی را دارد، این یک؛ دو، خیریۀ ما اسمش خیریۀ میعاد مهر مهدوی است، که آن اصلاً کلاً یک سیستم جدایی دارد.
- یک حساب جدا، یک ورودی جدا.
هئیت مدیرۀ جدا، همهچیزش جداست. جالب است اینها آمده بودند میگفتند: «شما چرا هئیت مدیرهتان حقوق نمیگیرید؟» بابت این داشتند بچهها را توبیخ میکردند! خیلی عجیب است. میگفتند آقا نمیخواهیم بگیریم، از پول خیریه دلمان نمیآید بگیریم. راستی شما فرمودید که خیریهها بیایند منتشر کنند دیگر؟ امیدوارم این خیریۀ امامرضا که مال خانم آقای قالیباف است، ایشان هم بیاید منتشر کند. که قانوناً باید منتشر کند؛ در سامانۀ کُدال باید بیاید منتشر کند.
ما برای رهن مؤسسه پول گرفتیم، دوباره برگرداندیم. برای خرید موکب پول گرفتیم، قرض گرفتیم، دوباره برگرداندیم. برای حقوق خیلی پیش آمد؛ آخر برج حقوق نداشتیم بدهیم، چون حقوق عدد بزرگی میشد، باید یکهویی یکمیلیارد میدادیم؛ ششصدهفتصد میلیون تومان میدادیم. پول قرض گرفتیم، دوباره پس دادیم. زمین موکب بوده، همینجوری بوده. آهن موکب را قرض گرفتیم، یک سریاش هم هنوز مانده، ما به آهنفروش بدهکاریم. ضربهای که ما به این بنده خدا زدیم در طول عمرش نخورده بود! فقط قرارداد موکب ما؛ آهنش، آن زمین، کلی سازه، اینها خیلی گران است؛ نزدیک 23 تومان است. فکر کنم تا الان ما موفق شده باشیم شانزدههفده تومانش را داده باشیم.
یک چیزی به شما بگویم، این بیستوششهفت تا کارگروه مصاف، اینها کاملاً جداجدا مجوز جدا باید داشته باشند. مثلاً ما داریم، یک جای دیگر زده بودند: «اینها مجوز خودروسازی دارند!» ببینید اینها به خدا چقدر شوتند! یعنی تعطیلند واقعاً. اینها نمیدانند که ماشین CNC، دستگاه تراش، به آنها هم میگویند ماشین، باید برای این کار شما بروید مجوز بگیرید، ما رفتیم مجوز ماشینسازی گرفتیم. اینها ماشین را با خودرو اشتباه گرفتند. آن سیستم کاملاً متفاوت است. حالا مثلاً آنجا ما یک هیئت مدیره گذاشتیم، هیئت مدیره چیست؟ ممکن است سه تا از بچههایمان در دو تا از این شرکتها مشترک باشند. معمولاً این بچههایی که مهندسی خواندند را آنطرف گذاشته بودیم. آنهایی که در حوزۀ مثلاً کشاورزی و محیطزیست و این فضاها هستند، در بخش امنیت غذایی و محیطزیست ما هستند. مثلاً مهدویتمان را از سازمان تبلیغات گذاشتیم.
- در گفتوگوی قبلی در مورد اینها صحبت کردیم.
خدا خیرتان بدهد.
آقای نوری قزلجه از مستقلین، میگوید: «آقای قالیباف به ما قول داده که در مجلس بماند، مجلس برایش اولویت دارد، برای ریاستجمهوری نرود.» مصاحبۀ خودشان است دیگر، به من ربطی ندارد. سؤال: ببینیم ایشان میرود یا نمیرود
- من این بارندگیهای اخیر را میدیدم یاد آن بخشهایی که درمورد آب با هم صحبت کردیم افتادم.
خدا خیرتان بدهد. ما اگر پولی گرفتیم، خروجی کارمان جلوی چشم مردم است. اینقدر برای اینها باورنکردنی است که میگویند: «اینها از یک جایی دارند یک پولی میگیرند!» بالاخره ما پول بیتالمال را میگیریم یا همینی است که شما گفتید؟ گفتید پول بیتالمال نبوده، کمکهای مردمی بوده. خب کمکهای مردمی را که شما دو سال گفتید، من از 90 گفتم. شما الحمدلله بانک رسالت ما را دسترسی نداشتید. دم بانک رسالت گرم که ظاهراً اطلاعات خواسته بودند، به اینها نداده بود. خروجی کار ما را از سپاه خوزستان بروید بپرسید، وقتی رفتیم در اندیکا خانه ساختیم. خروجی کار ما را سپاه کهگیلویهوبویراحمد میداند. ما سیمان و اقلام و همهچیز را تهیه کردیم، دادیم دست سپاه آنجا گفتیم برو بساز. بعد سایت مشرق سپاه میآید این کار را انجام میدهد. اینکه من عرض کردم من ساحت سپاه را مقدستر از این حرفها میدانم. چرا؟ چون مردم اینها را نمیدانند؛ خوب است بدانید مسئول سردبیر مشرقنیوز، آقای داوری است؛ رضا داوری، نه آن عبدالرضا داوری. رضا داوری دبیر شورای ائتلاف هم هست. اصلاً اینها دفترش هم یکجا بود. ایشان از طبقۀ بالا میآمد پایین، از طبقۀ پایین میرفت بالا. از دفتر مشرق میرفت شانا، از شانا میرفت دفتر مشرق. ایشان خواهرزادۀ آقای مهدی نصیری است. همین نصیری معروف. حالا همان موقع هم قدیمها من یادم است در سایت مشرق یک بخشی را برای اندیشههای آقای مهدی نصیری میگذاشت. رهبری راجع به کرسیهای آزاداندیشی یک مطلبی فرموده بودند، ایشان آمده بود سمت راست ستون مشرق را یک بخشی گذاشته بودند درمورد آرا و اندیشههای آقای مهدی نصیری. بله، خب ایشان تفکیکی است و مثلاً علامه حسنزاده را قبول نداشت، در همان مقالاتشان نقد میکرد و پانصدششصد تا میآمدند آنجا نظراتی میگذاشتند که متأسفانه بعضاً توهین به علما بود. حالا بود دیگر. حالا دست خودشان را پاک میکنند، من کار ندارم. ایشان این است. مردم فکر میکنند سایت مشرق را سپاه زده، خیر این طور نیست. یک تصمیم فرد است. و من اینقدر این درک را دارم که اگر یک نفر از یک بدنه یک کاری کند آن را ربط به سیستم ندهم، چون هنوز هم عرض کردم وقتی داریم کار محرومیتزدایی انجام میدهیم میبینیم سپاه آن منطقه خودش آگاه است. آنجا ریشهدار است؛ میشناسد؛ اهالی همانجا هستند. من اندیکا که رفته بودم با فرماندۀ سپاه اندیکا داشتیم صحبت میکردیم؛ یا سیسخت بود یا اندیکا، چون در هر دو زلزله آمد. مثلاً برگشت به من گفت اینجا یک سوله هست این را هم میتوانید شما درست کنید؟ گفتم همه عالم و آدم میروند از سپاه چیزی میگیرند، تو میخواهی بیایی سراغ ما؟! بنده خدا خندید. فضا این شکلی بود.
کار زشتی کردند. بعد همین کار را مثلاً آمدند در مورد وحید اشتری هم انجام دادند. حساب دختربچۀ دوساله را برداشتند منتشر کردند. یعنی کل حیثیت بانکها را به خاطر مخالفان یک فرد بردند. مخالفان نه، منتقدان یک فرد. من اصلاً کاری با آقای اشتری ندارم؛ اصلاً X و Yو.Z همۀ اینها در قبال چهار تا سؤال بود. من فقط سؤال پرسیدم، به خدا قضاوت هم نکردم. گفتم یک بحثهایی را آقای یاشار سلطانی درمورد فرزند شما مطرح کرده، بیا بگو راست است یا دروغ. اصلاً راست، [بگویید] من الان برائت میکنم. تمام شد. درمورد خرید خانه پسرت در آلمان، راست یا دروغ؟ شما در این سالها یک کنفرانس خبری دیدید؟ من چند بار حداقل آمدم مقابل شما نشستم جواب دادم. بقیۀ جاها هم رفتم نشستم. من نمایشگاه مطبوعات میرم مینشینم، هرکس دلش میخواهد. رفتم در آخرین خبر همین آقای احدیان نشستم. گفتم هرچی دوست دارید بپرسید. ترسی داشتم؟ نه. چون حسابم پاک است. نمیگویم هرکسی نمیرود الزاماً حسابش آلوده است، نه، من نمیدانم. اما ما فضایمان این بوده که میخواهیم مسئولینمان پاسخگو بشوند. یک کشور زیر سؤال برود به خاطر یک فرد؟ به خاطر بچۀ یک نفر؟ خب این خوب نیست به خدا قسم. یک کشوری در آن اسکِیل، رژیم صهیونیستی را زیر موشک میگیرد، که هیچ احدالناسی در دنیا جرئت نکرده، داد همه درآمده، همه بغض شده. در این اسکیل، این قدرت، بعد بیاید خلاصه شود... .
بعد هم آقای دکتر، من میگویم شما ببینید این مجلس، حالا آقای قالیباف میآید یا رئیسجمهور میشود یا نمیشود دیگر، یا در مجلس میماند. این مجلسی که ببینید اینها کُلاژ درست کردند، هنوز چیزی نشده آقای مالک شریعتی دارد توییت میزند. روز تأیید اعتبارنامهها فحش و فحشکاری، یقه و یقهکشی در آن بالا. خب این هم به ما ربط داشته؟ حاجآقای سلیمی و مالک شریعتی از لیست خود شورای ائتلاف هستند، رفتند با تاجگردون که از مستقلیند و رأیشان به آقای قالیباف بوده درگیر شدند، این وسط به ما چه ربطی دارد؟ واقعاً ربطش به ما چیست؟ ببینید، اینها خودشان هستند. آقای نوری قزلجه از مستقلین، میگوید: «آقای قالیباف به ما قول داده که در مجلس بماند، مجلس برایش اولویت دارد، برای ریاستجمهوری نرود.» مصاحبۀ خودشان است دیگر، به من ربطی ندارد. سؤال: ببینیم ایشان میرود یا نمیرود.
صد نفر اصلاحطلبها و مستقلین هستند. اینها رأیشان به آقای ذوالنوری بود. با خود ما جلسه گذاشتند، گفتند آقای ذوالنوری یک جاهایی شاید یک تندیهایی داشته اما عادل است. زمانی که نایبرئیس بوده در مجلس، برخوردش برابر است. من با خود حاجآقای ذوالنوری صحبت کردم گفتم ببین برداشت این هست که آقای قالیباف رأی میآورد. خیلی جالب است مشاورین و خودشان دوگانه و خیلی فنی عمل کرده بودند؛ رفتند به مستقلین و اصلاحطلبها گفتند که من در مجلس میمانم. اینها هم انگیزه پیدا کردند، گفتند این برای ریاستجمهوری نیاید، همین مجلس بماند. شاید بشود شبیه ۹۲ یک کاری را رقم بزنیم، آنطرف قدرت را به دست بیاوریم. این نیاید، بالاخره یکی از رقبا را حذف کردیم. یکی از کاندیداها را حذف کردیم. اصلاحطلبها و مستقلین با هم نزدیک به صد نفر هستند. ببیند ۳ تا ۱۰۰ تا یا ۹۰ تا شده بودند. یکی شاناییها، یکی ما، یکی مستقلین و اصلاحطلبها. ۱۰۰ تا و ۱۰۰ تا و ۹۰ تا. میشود ۲۹۰ تا نماینده. به اینها اینطوری گفتند. از اینطرف آمدند به آقای ظهرهوند ما چه گفتند؟ بگذارید این را اول بگویم جالبتر است؛ مثلاً آقای احمد نادری مصاحبه کرد که آقای قالیباف در مجلس بماند دیگر. یعنی چی؟ یعنی بالاخره مجلس ۱۹۸ تا به شما رأی داد؟ دیگر در مجلس بمان. همین جا کار بکن دیگر، آن طرف را دیگر رها کن. دیگر ریاست جمهوری نروی ها! رسماً مصاحبه کرده. یک عدهای هم که جزو انقلابیها بودند انگیزه داشتند، که قالیباف آن طرف نیاید و همین طرف بماند. شبیه مستقلین. آنها کسانی هستند که میخواستند در ریاست جمهوری کنشگری کنند. مثلاً آقای بذرپاش قصد کنشگری ریاست جمهوری را داشته. شریان، مجموعهای که نزدیک به ایشان است دعوت کرد صراحتاً در مجلس... . شریان هم در مجلس کاندیدا دارد. ببینید هرکسی که در ریاست جمهوری قالیباف را رقیب میدانست، انگیزه داشته که او این طرف بماند. دیگر من بقیه را اسم نبرم. یک عدۀ دیگری را چطور با آنها صحبت کردند؟ مثلاً با آقای ظهرهوند ما صحبت شده که آقای لاریجانی از آنطرف میآید، قالیباف هم از این طرف باید برود جلوی او بایستد، در غیر این صورت لاریحانی رأی میآورد! حالا لاریجانی نه، دوباره یکی از غربگراها رأی میآورد! لولوی اصلاحطلبها. پس یک رأی خوب به آقای قالیباف بدهید، این طرف 230، 240 تا رأی بیاورد. با این پشتوانه برود آن طرف. حالا دو حالت دارد؛ یا ایشان میرود یا نمیرود. اگر برود، خلاف آن حرفی که گفته بود در مجلس میمانم اثبات میشود، اگر بماند، میگویند تو که قول داده بودی بروی، پس چرا اینجا ماندی؟! برای همین ببخشید با آب دهان اینها را به هم چسباندند. این از هم میپاشد. و آقای قالیباف مجلس بسیار سختی خواهد داشت. الان در دو روز دوسه تا اتفاق و تخلف رخ داد، یکی از نمایندگان توییت زد.
- شمارش که واقعاً خیلی عجیب بود.
فاجعه بود. ۴۰ تا رأی؟! در چند تا ۴۰ تا؟ اصلاً فاجعه است. کاغذ دارید میشمارید. ]گفتند[ نه چیزی نشده، یک اتفاق ساده است! به خدا قسم اگر همین درمورد شخص دیگری اتفاق افتاده بود، اینها با این قدرت رسانهای و با این پولی که دارند در رسانهها خرج میکنند، الان چه کارها که نکرده بودند. این را هم من درمورد کاندیداهای صبح ایران یا همین مصاف بگویم، شاید سؤالتان باشد.
- بله، نکته همین است که بالاخره چقدر شما مواضع اینها را قبول دارید؟ چقدر روی آنها نفوذ دارید؟ چقدر به تعبیری حالا فرمانپذیری، شاید این نباشد...
اولاً اینکه دارم عرض میکنم، همین دوستانی که در مؤسسۀ ما هستند، اینها همه شاهدند. من چیزی که هرگز نمیتوانم با آن کنار بیایم استکبار است. هیچوقت هم چیزی را بر کسی جبر نمیکنم، ممکن است دو بار سه بار بگویم، گوش نکند، دیگر کلاً کاری ندارم. من حتی سعیام بر این است، یک کاری را از یک نفر بخواهم، نمیگویم این را بده، میگویم این را میدهی؟ این را میآوری؟ سعیام بر این است. ببینید او یک نمایندۀ مستقل است. یک نفر از این عزیزان بیاید که من به او فشار آورده باشم. اصلاً بعضی موقعها اینقدر من با اینها تماس نگرفته بودم، خودشان زنگ میزدند که آقا نمیخواهید بیاییم شما را ببینم؟ یک نفرشان بیاید گفته باشد من یک قران پول گفته باشم بیایید بدهید. اصلاً مرسوم است دیگر؟
- بله، عددهای عجیبی برای لیستها میبندند.
احسنت. یا اصلاً بالاخره هزینه شده. شما کل خیابان انقلاب را نگاه میکردید ۵۰ متر، ۵۰ متر یا بنر شانا بود یا بنر امنا بود. جز این است؟ یک بنر صبح ایران دیدید؟ این را بفهمیم این موفقیت با چه میزان کار صورت گرفته، با چقدر عدد تبلیغاتی، با چقدر فرصت کار تبلیغاتی؟ ما در دو هفته تصمیم گرفتیم کار را انجام بدهیم. خیلیها هم افراد خودمان نبودند. خیلیها را ما مجبور شدیم از خیرالموجودین؛ همانهایی که آن سازوکار را بیرون انداخته بودند، مثلاً خانم قیصری که در تهران امروز نمایندۀ منتخب مردم تهران است، و متخصص حوزۀ انرژی است ایشان در شانا بالاترین رأی را میآورد اما او را کنار میگذارند، خواهرشوهر یکی از انتخابکنندگان را میگذارند! به قرآن شوخی نمیکنم. من جوک تعریف نمیکنم. من افتخار میکنم که آن خواهر بزرگوار را بدون اینکه اصلاً بشناسم...، به ما گفتند ایشان یک زمانی برای قالیباف توییت زده بوده، گفتم بزند. این چه حرفی است؟ گفتم مسئلۀ ناترازی انرژی داریم، ایشان تخصص دارد. ایشان آمد مصاحبه کردیم دیدیم باسواد است، حمایت کردیم، بحمدالله امروز در مجلس است. افتخار هم میکنیم اینقدر اصولی و مبنایی و گفتمانی کار شده.
- پس شما توصیۀ اینکه به یک طرحی رأی داده شود و فلان قانون...
نه، ببینید کار من از ابتدا چون پانزدهبیست سال است کار من تربیتی بوده، کارم اغنایی است. بله، اگر نمایندههای محترم از من بخواهند، حتماً برایشان بهترین کارشناسهای اقتصادی میآورم تا مسئلهای را توضیح دهد. بهترین حوزۀ انرژی را میآورم برایشان توضحیاتی بدهند. اندیشکدههایم را در اختیارشان قرار میدهم. کار رسانهای بخواهند، کمکشان میکنم. اما جبر نمیکنم. اما این هم به این معنی نیست که در تخلف از کارهایی که به مردم قول دادند انجام بدهند رهایشان کنم. اینجا چه صبح ایران باشد، چه شب عراق باشد!
- آن تخلف چیست؟ همان تعهداتی است که داده؟
بله، او به مردم قول داده به مردم گزارش بدهد. قول داده با مردم روراست باشد. قول داده دچار فساد نشود. اگر اینها ازشان سر بزند، بنده سالهای قبل چندین نماینده را پیگیری کردم، دیگر اسم نبریم، همه هم در رسانهها میدانند چه کسانی هستند. مگر آنموقع اینها عضو صبح ایران بودند؟ اصلاً صبح ایرانی وجود داشته؟ من کسی که عضو ما نبوده را رها نکردم، شمایی که اینجا آمدید تعهد دادید، جلوی چشم من دست روی قرآن گذاشتید. سوگند به کلامالله خوردید، فکر کردید رهایتان میکنم؟ اینجوری نیست. اینجوری نیست که آبر و حیثیت و همهچیز مجموعه را... . میدانید که مجموعۀ امامزمانی آمد وسط، برای اینکه اسکیل انتخاب مردم؛ این مرحله را بالاتر بیاوریم. مردم دیگر از اینها جاده و آسفالت و این چیزها نمیخواستند، اصلاً ایندفعه وعدهها چیزهای دیگری شد. من هم بارها عرض کردم، اصلاً خیلی عجیب بود مثلاً فرض بکنید من آقای مطهری و بطحایی را میخواستم در لیستمان بگذارم. حتی با آقای بطحایی تلفنی صحبت کردم. ایشان فرمودند من تمام آن نکاتی که شما دارید قبول دارم و حاضرم بیایم آن تعهدنامهتان را هم امضا کنم. کار ما را به تهدید کشاندند!
- چه کسی؟
یک سری مجموعهها تماس گرفتند که آقا اگر سراغ اصلاحطلبها بروید، میدهیم فلان کس بعد از فلان جلسهاش بالای منبرش نکات را در مورد شما بگوید. میگوییم فلان کس این حرف را بزند، آبر و حیثیتتان را ببرد.
- به دلیل سابقۀ دولت آقای روحانی.
حالا بنده خدا مثلاً استعفا هم داده در آن دولت! یعنی مردم بدانند خیلی کار سخت پیش رفت. یعنی چی؟ یعنی اولاً شما خیرالموجودین را دارید. یک موقع هست من خودم میخواستم برنامهریزی کنم، میگفتم فلانی، فلانی، فلانی، بروید پیشثبتنام. تو را میدانم به درد کشور میخوری، برو پیشثبتنام. میدانم هم از سازوکار مصاحبههای ما درمیآیی. خب اینها که نبود. حداقل آقای محمد میتوانست برود ثبتنام کند. جز این است؟ اصلاً بعد از پیشثبتنامها ما به این تصمیم رسیدیم. دیدم سازوکار را نامردی دارند میکنند. خلفوعده دارند میکنند. اینجوری آمدند فک و فامیل و همشهری و چه و چه و اینها را جمع کردند. به خدا زشت است، به خدا در شأن سیاستورزی هیچ کشوری حتی بورکینافاسو هم نیست، چه رسد به شیعهخانۀ امامزمان و انقلاب اسلامی و اینها. اصلاً خیلی بد است. بعد کلی حمله، چه فضای دارک و...، دروغ در مورد خانوادۀ طرف، پولشویی کردید شما، فلان کردید، شما منحرفید. به دوستان گفتم ببینید اینها انحراف عقیدتی به مجموعهای نسبت دادند که تخصص کار علیه فرقههاست. خیلی جالب است! انحراف مالی به مؤسسهای نسبت دادند که جزو پاکترین مجموعههاست، امروز مسئولش اینجا نشست و به جزئیات برای شما گزارش داد. قبل این هم گزارش داده بود. اصلاً از حوصلۀ شما خارج است. مثلاً میآمدم چه میگفتم؟ گفتم آقا سالی اینقدر دارند واریز میکنند، خرج این کارها هم داریم میکنیم. خروجیمان هم جلوی چشم مردم است. اما آنها آمدند چه کار کردند؟ گفتند فقط یک چیز اخلاقی مانده است. منتظر باشید یک چیز اخلاقی هم اینها علم میکنند.
- یک چیزهایی در مورد طلاق و... گفته بودند.
بله، میگفتند. شما دفتر قبلی ما نیامده بودید، دفتر قبلی ما نظامآباد بود. آقای امیرآبادی فراهانی، نمایندۀ قم یک بار آنجا آمدند و بعدش ما یک لایو اینستاگرامی داشتیم، خود ایشان در آن لایوش هست، دوستان این فیلم را اگر میشود بگذارند، خیلی خوب است. میگوید: «این چه محلهای است؟!» تعجب کرده بود که شما دفترتان آنجاست! این نادانها آدرس آنجا را به اسم خانۀ من گذاشته بودند. بعد من که آنجا میرفتم، فکر میکردند من در دفترم هستم و خانه نرفتم. بعد گفته بودند که این لابد با خانمش دعوایش شده! مزخرفات. من به خانمم گفتم ببین اینها گفتند من تو را ضربوشتم میکنم، بیا حداقل یک ضربوشتمت کنم که حرف اینها دروغ درنیاید.
یک عدهای سالها به من میگفتند که آقا شما فقط فساد را در آنطرفی میگویید. چه شد؟ حالا اینطرف میگوییم چرا میگویند چرا اینطرفی میگویی؟!
- یکم از گناهشان کم شود.
حرفهای بیخود و سخیف و زشت. آیا یک نفر مسئلۀ خانوادگیاش را... . ببینید زمانی که اینها آمدند کارنامۀ پسر آقای قالیباف را پخش کردند، نمراتش را، من خودم توییتم هست، گفتم اینها را دیگر چرا میریزید کف توییتر؟ یک سؤال بوده، یک رسانهای آمده ادعا کرده که ایشان رفته. ما همین را داریم میگوییم، میگوییم عضو خانوادۀ یک مسئول عالیرتبه نباید به یک کشور خارجی که متخاصم است برود. کانادا الان با دشمن است. اصلاً ما الان دیگر ارتباط وزارت خارجه هم نداریم. این اصلاً خطر است؛ ممکن است آن بچه آنجا جذب سرویسها بشود، اصلاً دست خودش نیست، ببخشید یک استحمام نمیخواهد بکند یک جایی برود؟ فکر میکنید سرویسها آنجا روی طرف سوار نمیشوند؟ این خطرناک است. به اسم خودش هم رفته انجام داده؛ درخواست اقامت دائم! بعد یکدفعه بروی یک کشور دیگر خانه بخری، به اسم خودش رفته خریده است. اینها اسنادش است. بیا اینها را تکذیب کن. ما قضاوت نکرده باشیم. اما میگوییم این مسئول عالیرتبه است. اگر مثلاً فلان استاد دانشگاه بچهاش خارج کشور است، به ما چه ربطی دارد. مسئول! رئیس مجلس! درست است؟ اینها خیلی مهم است. قبلش ایشان رئیس مجلس نبوده، همهاش مسئولیتهای مهم داشته؛ فرماندۀ کل نیروی انتظامی، شهردار تهران؛ که والله تهران به اندازۀ بیست تا کشور است، از کویت و قطر و چه و چه و... . عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است. میگوییم این خطرناک است، این آسیبزاست. برای چی در همین بحث آقای لاریجانی، یکی از دلایل رد صلاحیتش در دورۀ قبل چه بود؟ من در نامهای که پخش شده میگفتند دختر ایشان مثلاً خارج است. برای چی؟ میگویند فردا این رئیسجمهور میشود، ممکن است یک آتویی داشته باشند که یک کشور درگیر یک فرد بشود. ممکن است اینجا یک حرفی بزنند، من پیشدستانه همین را هم برای شما حل کنم، میدانم، اینها را میشناسم، با جنسشان آشنا هستم. نگفتند ها!
- دارید بهشان تقلب میرسانید؟
اینطور بگویم که علنی حداقل گفته نشده. شاید در خفا گفته باشند؛ که آقای اینها برای نظام بوده. این دو حالت دارد؛ یعنی یکی از مسئولین عالیرتبۀ کشوری با بچۀ خودش... . آن مملکت هیچ آدم دیگری ندارد؟ هیچ دستگاه اطلاعاتیای ندارد؟ هیچ دستگاه دفاعی، نظامی، هیچ چیز دیگر ندارد؟ هیچکس دیگری وجود ندارد که شما فرزند شخص خودت را بفرستی برود آنجا مثلاً یک خانه بخرد به نام خودش؟! شاید فردا بگویند: «اینها برای دور زدند تحریمها بود.» بدهید یک نفر دیگر برود دور بزند. ما میگوییم پسر شما در معرض این سفرها نباید قرار بگیرد. شما لیست سفرها را در این سالها نگاه کن.
- برای یک کشوری که شائبۀ منافع شخصی نداشته باشد.
همه تقریباً آنگلاساکسون. همه کشورهای آنگلاساکسون؛ استرالیا بوده، هلند بوده، یا کشورهای عوض ناتو بوده. بعد کانادا بوده. خب اینها خطر دارد. برای خانم خزعلی، که بحث پسرشان در کانادا پیش آمده بود، همانجا هم باز ما اعتراض کردیم. خدا رحمت کند، آقای رئیسی میگفت بچههایتان را جمع کنید. یا بچه نرود، یا پدرش هم برود. کسی اینجا نماند. این فضا باید شکل بگیرد. آقا ما هزینه دادیم، فحش را ما خوردیم. اینهمه فشار اینها برای من مهم نیست، مهم سلام و علیکم مردم در خیابان است، که وقتی منِ نوعی را میبینند میگویند: «دمت گرم، محکم بایست ما پشتت هستیم.» یک عدهای سالها به من میگفتند که آقا شما فقط فساد را در آنطرفی میگویید. چه شد؟ حالا اینطرف میگوییم چرا میگویند چرا اینطرفی میگویی؟! حکایت آن پیرمرد و نوهاش شده که این پیاده شو و شما سوار شو و فلان. برای بنده هیچ فرقی ندارد، ازقضا در اصولگراها باشد دو برابر باید برخورد شود. چون اینها آبروی دین را میبرند، آبروی انقلاب را میبرند. آنطرف آن لیبراله، آن غربگرا لااقل ادعایی ندارد. تکلیفش روشن است، به دین گره نمیخورد. اینجا شما ادعایت میشود. بعد خدایی نکرده اینها را بیاوریم به مقدسات گره بزنیم، مثلاً چه میدانم کار حاج قاسم بوده! به حاج قاسم چه ارتباطی دارد؟ اگر منظور فرد حاج قاسم است که مطلقا اینطور نیست. شخص حاج قاسم بنده خدا یک زار و زندگی برای زن و بچهاش نگذاشت. کل زندگی و عمرش را خرج این کشور کرد. اگر منظورتان نیروی قدس است، که نیروی قدس هم نیاز به بچههای شما ندارد. دیگر نیروی قدس را اینقدر شعور برایش قائل باشید که بخواهد یک کار اطلاعاتی در یک کشور دیگر بکند، به اسم پسر رئیسقوه نرود این کار را بکند.
من هیچوقت یادم نمیرود، خدا رحمت کند همین حاج قاسم را، خیلی از این گروههای مختلفِ در افغانستان را، خانوادههایشان را مشهد میآورد. بعضیها انتقاد میکردند که چرا؟ میگفت شما نمیفهمید، این خانوادهاش در مشهد باشند، علیه ایران اقدام نخواهند کرد. دیگر ابتدائیات فهم سیاسی است. ایشان آدم پختهای بود، این چیزها را میفهمید. بعد از اینطرف ما بچۀ خودمان را به کشور دیگری بفرستیم؟ بعد ما میتوانیم علیه کانادا حرفی بزنیم؟ علیه آلمان حرفی بزنیم؟ علیه هلند حرفی بزنیم؟ علیه انگلیس حرفی بزنیم؟ علیه فرانسه حرفی بزنید؟ واقعاً ای کاش یک روزی گفته میشد چند تعداد از مسئولینمان بچههایشان خارج است. با چه عنوانی خارجند؟ تحصیلات دارند انجام میدهند؟ اصلاً تابعیت گرفتند؟ سیتیزن هستند؟ چه هستند؟ خیلی هم فرق اینها را درست نمیدانم. بندۀ نوعی را بارها هند دعوت کردند، پاکستان دعوت کردند، سوئیس دعوت کردند، مالزی دعوت کردند، انگلیس دعوت کردند، آلمان دعوت کردند. هیچکدام را نرفتم. گفتم خدا پدرتان را بیامرزد، از این همین راه دور برایتان سخنرانی میکنم.
- مسئولیتی هم نداشتید، مسئولیت سیاسی.
هیچ مسئولیتی نداشتم و ندارم. شما بیایید پاسپورت من را منتشر کنید، پشتسر هم هر سال کربلا، کربلا، کربلا. همهاش عراق. یک بار با مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان کارشناس از ما خواستند یک سفر چین بوده، من رفتم. تمام شد رفت. یا ده تا کربلا، یک سوریه. تمام شد رفت، بیارند ببینیم چه بوده، کدام کشور ما رفتیم. یک سفر حج رفتیم که کل عالم و آدم و همه فهمیدند. کشور من یک عربستان رفتم، چین رفتم، لبنان رفتم، سوریه رفتم، عراق رفتم. هیچ کشور دیگری پایم را نگذاشتم. دعوت بوده، گفتم من نمیآیم. از همین راه دور، جمع شوید یک جا برایتان با ویدئوپروژکتور سخنرانی میکنم. این کار را انجام دادم. مجارستان انجام دادم، برای هندیها انجام دادم، برای پاکستانیها انجام دادم، برای افغانستانیها انجام دادم، برای ترکیهایها انجام دادم، برای عراقیها جدا انجام دادم. در کلی از اجلاسهایشان ما شرکت میکنم، مدارکش هم هست، حالا دوستان خواستند بعدش پخش کنند.
منی که مسئولیت ندارم این را میفهمم، شما چطور این را متوجه نیستید؟ یک پاسخ به مردم، یک توضیح به مردم. چپ و راست هم ندارد، دختر آقای صفدر حسینی در لیست اصلاحطلبها باشد اشکال دارد، عروس فلانی هم در لیست اصولگراها باشد اشکال دارد. چطور آنجا او را میگویید این را نمیگویید؟ به قرآن امیرالمؤمنین فرقی برایش قائل نبود، آن چیزی که ما از سیرۀ امیرالمؤمنین فهمیدیم، حضرت تفاوتی قائل نبود. از قضا با خودی محکمتر برخورد میکرد. مشی قرآن این بوده؛ میگوید زنان پیغمبر دو برابر با شما حساب میکنم، خلافی بکنید، خطایی بکنید، مضاعف با شما حساب میشود. میگوید خیلی دنیای فلان، آخرت بروید بگیرید. گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل؟ خدا با شما حساب میکند.
من یک چیزی میگویم این قانونی نیست، یعنی نه قانون است نه چیزی؛ واقعاً خیلی از اموال اینها باید مصادره شود. جدی عرض میکنم، هیچ مشکلی هم ندارد. قضاوت شرعی که من اصلاً نمیکنم اما قانونیاش هم میخواهم بگویم، چرا؟ چون تهش فرض بکنید مثلاً یک ۲۰۰ تومان دارید، ۱۹۰ تومانش را فکر کن از تو گرفتند. از کجا آوردهای؟ جای دوری نمیرود. رفت در بیتالمال شیعهخانۀ امام زمان، بیتالمال مسلمین رفته، خرج مسلمین میشود. برای آخرتتان خوب است. ما وزیر داشتیم در همین دولت قبل، چندهزارمیلیارد ثروت داشت! خب تو از کجا آوردی؟ یک دودوتا چهارتا بیاورید، بنشینیم یک حسابرسی بیاید آنجا بگوید تو چطوری...؛ من الان نشستم دانهدانه این اعداد را گفتم. هرکس دیگری بیاید بنشیند راحت میگویم، چون هیچ چیز پنهان ندارم، راحت حرفم را میزنم. بیایید شما هم یک پاسخ بدهید چه کار کردید؟ کدام رانتی بود؟ یا نه گنجی پیدا کردید؟ چطوری میشود چندهزارمیلیارد؟ تو صبح تا شب داشتی زحمت میکشیدی؟ با پول مطب این طوری درآوردی؟
- ساعتی چند بالاخره حساب کردی؟
ساعتی چند حساب کردی؟ واقعیتش این است.
تو زن و بچهات میروند سیسمونیشان را آن طرف میخرند، وسایل خانهشان را از آنطرف میخرند، دم از کالای ایرانی بزنی؟ شاید بگویی به من ربطی ندارد، این دیگر نمیگیرد
- و خیلیها مقالات علمی خیلی عجیبغریبی هم در تعداد دارند. یعنی کسانی که دانشگاهی کار کردند میدانند مقالات علمی...
-بله. کی وقت کرده؟ یکی از انتقاداتی که من به سربازی دارم میدانید چیست؟ الان آمدند چهکار کردند؟ الان شما مثلاً نخبه محسوب شوید، معافیت دارید. الان مقالات پولش چند تومان است؟
- بله، در همین خیابان انقلاب که دیگر...
داد میزنند. از ۱۲۰ امتیاز نخبگی شروع میشود. الان مقالات چند امتیاز دارد؟ بستگی به ژورنال و این چیزها دارد. از حدود ۲۰ امتیاز فکر کنم شروع شود. طرف پول دارد یکمیلیارد تومان پول میگذارد، ۱۴۰ امتیاز کسب میکند.
- راحت نخبه میشود...
نخبه میشود. من با اینها مشکل دارم. شما مسئول بودی، کار کردی، خدا پدرت را بیامرزد. کلی پول درآوردی کلی مقاله هم چاپ کردی، چطوری شصتهفتاد ساعت در یک روز زیستی؟
- شبانهروزت چند ساعت است!
آره، زمان را اینها کش دادند. خب این نمیشود دیگر. ببینید یک روزهایی بود آقای دکتر من در بعضی از جلسات یک حرفهایی میزدم، چون مایی که سخنرانیم روی چهرهها حساسیم. یعنی قیافه طرف میفهمیم چقدر این حرفمان به دلش نشسته. میدیدم این حرف حق است، خوب است، عقلی است، کل دنیا پسندیدند، سگرمههای اینها تو هم میرود! بعدها فهمیدم اینها همهشان یک قصۀ این طوری دارند، شما که دست میزنید، داد ده نفرشان درمیآید. میگویند یا ابالفضل این میخواهد چه کار کند.
یک روزی اساتید دانشگاه را یک جا دعوت کرده بودند، یک شوخی هم من اینجا با آنها کردم. یکیمان کتاب نوشته بود، آورد کتابش را داد. کتاب را که گرفتند همه یک پِری دادند، من خندیدم گفتم کتاب را آدم میخواهد نگاه کند، همان اول فهرستش را باز میکند. میدانید چرا این کار را کردید؟ گفتند چرا؟ گفتم این ناخودآگاهتان است، این قدر کتاب با پاکت گرفتید، میخواهید ببینید این هم پاکت دارد یا نه. شرطی شدید. همه زدند زیر خنده. بعد یک دفعه صحبت این شد که بچه کی کجاست و...، من دیدم یکی میگوید، طرف خیلی سوپرحزباللهی، میگوید بچهام را فرستادم ایتالیا معماری بخواند. آن یکی میگفت من فرستادم کجا چی بخواند. یک لحظه نگاه کردم دیدم فقط ما چهار نفریم آنجا ماندیم. اینها همهشان این طرف و آن طرفند. بعد میتوانی برای این مردم نسخۀ مقاومت بپیچی؟ تو زن و بچهات میروند سیسمونیشان را آن طرف میخرند، وسایل خانهشان را از آنطرف میخرند، دم از کالای ایرانی بزنی؟ شاید بگویی به من ربطی ندارد، این دیگر نمیگیرد. الان بچههای رهبر انقلاب از نظر شخصیتی افراد مستقلی هستند، یک آدم دیگر است. حساب و کتاب و عذاب و پاداش و همه چیزش یک آدم دیگر است. ایشان گفتند اگر میخواهید بروید کار اقتصادی و این چیزها انجام بدید با من دیگر کاری نداشته باشید. بیایید این شناسنامه، بروید پی کارتان، وگرنه میخواهید به پدرتان کمک کنید، به رهبرتان کمک کنید، تا من زندهام سراغ این چیزها نروید. این یک فضاست. من نمیدانم شما دم از رهبری و انقلابیگری و این چیزها میزنید، چرا این طور جاها خودتان را شبیه نمیکنید؟ چرا فقط میخواهید از ایشان خرج بکنید؟ نه ایشان گفته اختلاف نباشد. باشد. آقای دکتر خیلی حرف هست که من نزدم. به خاطر کشورمان و این آرامشی که باشد.
اگر رئیسی یکی دو ماه دیگر زنده بود، قرار بود خیلیها تغییر کنند
قصۀ ما نه فرد است، نه این جریان است، نه آن جریان، هیچکدام. یک جریانی باید باب شود، همه چیز شفاف شود. به خدا ما نگران آخرت اینها هستیم. کسی خواست خرابکاری بکند، نتواند. روزی خواست دزدی کند، نتواند. بگوید نمیتوانم. بنده که هیچ مسئولیتی ندارم، آمدم سخنرانی کردم گفتم آقا من شرط ازدواجم این بوده که خیابان رسالت بالاتر در تهران زندگی نکنم. ماشینی هم نداشته باشم که مردم من را با دست نشان بدهند. یک بار ما میخواستیم برویم مسافرت، یکی از دوستان ما از این ماشینهای بزرگ چینی کِی.ام.سی، گفت آنجا که داری میروی کوه است بیا این را ببر، این ماشین خوبی است. با اصرار ایشان ما گرفتیم. اینقدر به من سخت گذشت، تازه رفتیم جایی که از آدمها دور بودیم. به این خاطر که همهاش این طوری رانندگی میکردم، خدایا کسی من را نبیند. چرا؟ چون پلهای پشتسرت را خراب میکنی. میگویی من این ماشین را نخواهم داشت. حالا فرض کن یک روزی بخواهم این کار را بکنم، دیگر نمیتوانم. من بروم بالاشهر زندگی کنم این همسایۀ ما میگوید تو همانی نبودی...! ما میخواهیم پلهای پشت سر اینها را خراب کنیم. همین الان شما ببینید واقعاً اگر شفافیت کارش تمام شده بود این دعواها درست میشد؟ این شمارش آرا با این کثافتکاری درمیآمد؟ نماینده سر جایش مینشست، دکمهاش را میزد. با افتخار دلایل دارد، میآید میگوید آقا من به این دلیل به آقای دکتر قالیباف رأی میدهم. به مخاطبانش توضیح میدهد. بعد از آن هزارجور حرفوحدیث هست. اینها را واقعاً نمیشود توضیح داد، از بعضی از این کارمندهای مجلس بپرسید در بعضی از این دورهها چه اتفاقاتی افتاده بود؛ خریدوفروش رأی اتفاق افتاده بود، نرخ داشت، اینها را ما شنیدهایم. یک تحقیقوتفحص چه میشود؟ ببینید مثلاً تحقیقوتفحص از شهرداری تهران، رئیس هیئت تحقیقوتفحص نمایندۀ اصلاحطلب یزد است، مصاحبۀ سخنگوی قوۀ قضاییه هست که ایشان بازداشت شده است و از آنطرف این خبر هم هست که تحقیقوتفحص از شهرداری لغو شده است. چه چیزی آن پشت ردوبدل شده؟ اگر میخواهید جلوی فساد... ، اینجا همهاش میشود مثال، مثال، مثال، مصداق، که اصلاً بد هم هست، نباید گفته بشود، فضا آلوده میشود. اگر میخواهید حل شود، یک بار برای همیشه همهچیز را شفاف کنید،چ. دیگر طرف خیالش راحت است که این رأی من. ببینید چطوری همین الان شما صراحتاً کلی سؤال از بنده بپرسید، من صراحتاً جواب دادم. بالاخره این جوابدادنها هزینه دارد، در خیابان میخواهم راه بروم، یک عدهای را دشمن کرده، یک عدهای را دشمنتر کرده، یک عدهای را دوست کرده. اینها درست است. مایی که حقوقی از این بیتالمال نمیگیریم این کار را داریم انجام میدهیم، شمای نمایندۀ مجلس وظیفهات هست بیایی انجام بدهی. شما باید انجام بدهید. شما وکیل مردم هستید، مردم به شما رأی دادهاند که بفهمند دارید چهکار میکنید.
- در استخدام مردم هستید.
در استخدام مردم هستی. خب الان مردم ناراحتند. ببینید در جریان امنا، اینقدر این جریان امنا در مورد آقای قالیباف تند بود، خب ما که امنا نبودیم ما جدا بودیم، لیستمان اشتراکاتی هم داشت، اگر قرار بود یکی باشد یک لیست میدادیم، اختلافات داشتیم با هم، سر برخی از افراد اختلاف داشتیم، خیلی هم جدی و ریشهای و مبنایی و گفتمانی بود، اصلاً ما کوتاه نیامدیم. یک بحثهایی هم ناراحتیهایی هم شکل گرفت من میگذرم، یک روز سالها بعد شاید بشود در موردش صحبت کرد. که من به شما بگویم هیچ مجموعهای بهاندازۀ ما گفتمانی و صادقانه و مبتنیبر حق و حقیقت تصمیم نگرفت. ببینید مجموعۀ امنا، یاران بود، رزما بود و شریان بود. ما صبح ایران خودمان بودیم. اینها مصاحبه انجام میدادند، مثلاً یکی از سؤالاتی که آقای دکتر اللهکرم از مجموعۀ رزما میپرسید این که آقا شما به قالیباف رأی میدهی یا نه؟ درست است یا نه؟ اصلاً شرطشان بود، اگر طرف میگفت رأی نمیدهم اصلاً راهش نمیدادند. جزو شروط آن مجموعه بود. خیلی هم مسئله جدی بود. آقای سراج که دور اول در لیست ما بود، دور دوم دیگر در لیست ما نبود، اما در لیست امنا ماند و در لیست شانا هم رفت! خیلی عجیب بود. الان مصاحبۀ ایشان در مورد آقای قالیباف هست، که در مجموعۀ امنا ایشان بالا آمده، بعد بهیکباره چه شده؟ الان مصاحبهای که کرده میگوید که آقا این حرفهایی که در مورد آقای قالیباف زده میشود از سر حسادت است، نمیدانم فلان است، نمیدانم بهمان است. همین آقای رسایی رفته بود به آقای سراج گفته بود که این رأیی که مردم به شما دادهاند حرام است! گفته بود نه نمیدانم یک بخشی از این سؤال حذف شده، نمیدانم اینطوری شده، سؤال را اینطوری کردند، آنطوری کردند. من به این کاری ندارم. اینجا بالاخره فضای دیگر شبههناک به وجود میآید دیگر. یک بار برادر من، مردم به یک گروهی، مثلاً یک نفر به اصلاحطلبها رأی میدهند که گفتمان اصلاحطلبی را پیش ببرد دیگر؟ در مورد برجام این است، در مورد محیطزیست این است، در مورد نمیدانم حجاب این است، در مورد طرح صیانت این است. بعد شما بروی یک طور دیگر عمل کنی! خب میرفتی از همان جامعه رأی، رأی میگرفتی، چرا آمدی اینجا را اشغال کردی؟ اینها از نظر بنده غیراخلاقی است. مردم انتظار دارند.
- و راه آن شفافیت ساختاری است.
بله خود مجلس هم باید پیشگام شود. ما در همان تعهدنامهای که گفتیم، گفتیم آقا اگر مجلس راه انداخت که هیچ، اگر نشد ما در صبح ایران... . الان میگوییم آقا ما رأیها را در صبح ایران بگذاریم؟ میگویند: «نه نه مجلس میخواهد راه بیندازد.» مدام منتظریم، میبینیم سامانۀ خودشان را هک کردند! مدام امروز و فردا، مردم هم مدام به ما میگویند چه شد؟ چرا رأیها را نمیگذارید؟ میگوییم بابا خودشان گفتهاند ما میگذاریم، ما میترسیم جدا اقدام کنیم. بیا اینها شروع کردند؛ این رائفیپور چهکاره است؟ آیا خودش را برای خودش یک رئیس مجلس میداند؟ شروع میکنند از این حرفها زدن. وقتی هم میایستی، کاری نمیکنند. الان وظیفۀ مجلس است، چشمش کور، دندهاش نرم باید آرا را شفاف کند بگذارد. اینها با همین عنوان رأی آوردند. فیلمهایشان هست، همهچیزشان، عکسهایشان، سوگندنامههایشان، امضاهایی که کردهاند، همه را ما در اینترنت گذاشتهایم. نمیتوانند؟ بگویند ما شروع کنیم. یک سایت است دیگر، بالاآوردنش که کاری ندارد، ما آماده هم داریم.
یک عدهای هستند برنامه دارند، مقبولیت ندارند. یکی هست حالا یک مقبولیتی دارد، برنامه ندارد. یکخرده کار واقعاً سخت شده و ما فعلاً ایستادهایم تا ببینیم چهکسانی تأیید میشوند، چهکسانی شرکت میکنند، تأیید میشوند و ناظر باز به خیرالموجودین
- مهلت زمانی مشخصی میدهید؟
میکشند آدم را! آنها باید به ما جواب بدهند. ما البته یک ددلاینی (deadline) برای خودمان داریم.
- تا کِی؟
حالا تا الانش که انعطاف پذیر بوده، مدام کش آمده! یک چیزی میخواهم بگویم، باز بگویند حالا یک دو روز دیگر، یک دو روز دیگر. میگوید یک قصابی به یک نفر بدهکار بود، این هرروز میآمد میگفت برو فردا بیا، برو فردا بیا. یک روز پسرش آمد. بعد آمد گفت آقا پول ما را میدهی؟ گفت ببین این تنۀ درختی که روی آن گوشت میشکنم و گوشت شقه میکنم را میبینی؟ گفت آره. گفت این تنۀ گردو است، این را بردار بگذار روی آن آسفالت. اگر این گردو ریشه زد، جوانه داد، گیلاس شد، سیب داد، بیا پولت را بگیر. یارو هم کمی نگاه کرد و بلند شد رفت. فردا باباش آمد و به باباش گفت که بابا حل کردم، آن یارو بود که هرروز میآمد اینجا. گفت چهکار کردی؟ گفت اینطوری به او گفتم. گفت خیلی غلط کردی! یکی خواباند زیر گوشش. گفت چرا میزنی؟ گفت آمدیم و این تنه را گذاشتیم، سبز شد گیلاس شد، سیب داد، اما فردا تمام نمیشود. فردا همینطور هست. حالا حکایت اینها هم همینطور است، مدام فردافردا دارند میکنند. حالا ما یک ددلاینی خودمان لحاظ کردهایم، یک بخشیاش هم به کارهای فنی خودمان برمیگردد. ما دوست نداریم بهعنوان بخشی از مردم برویم و یک چیزی را از حلقوم حاکمیت بیرون بکشیم و بهزور از مجلس بگیریم. این پیام خوبی ندارد. این پیام خوبی برای مردم ندارد. من اینجا دلم به حال دولت و حکومت و مجلس و اینها میسوزد، خودت شیرین این کار را انجام بده. ببینید من در سربازی هم با برادران عزیز نیروهای ستاد کل گفتم ببینید نگاه سرلشکر باقری در این زمینه، هوشمندانه، مدرن، جدید، خوب و مردمی است، اینکه مدام کش پیدا کند، کش پیدا کند، اگر فردا شما هم انجام بدهید، میگویند نه اینها از ترس مردم انجام دادهاند.
- فشار مردم.
بعد شما مردم چهکار میکنی؟ شرطی میکنی.
- میگوید تا فشار نیاورم چیزی حل نمیشود.
آفرین. فکر میکند برای هرکار دیگری میتواند اینطور نتیجه بگیرد، این اشتباه است دیگر. واقعاً خطای راهبردی حکمرانی است.
- این نگاه گفتمانیتان برای انتخابات ریاستجمهوری هم هست؟ جبهۀ صبح ایران؟
بله خیلی اوضاع خراب است، اصلاً بحث دوراهی نیست، الان چهارراه است. واقعاً سر چهارراه هستیم. ببینید نگاه کنید یک مثالی برایتان بزنم، ما بخشی از این برادرانمان هستند که در مجلس هم این ماجرا بود دیگر، ما با اینها اختلاف گفتمانی از نظر مثلاً انقلابیگری و غیرانقلابیگری و این قصهها داشتیم، اما نگاه اقتصادیاش درست بود. ببینید آقای بحرینی من نگاه اقتصادیاش را قبول دارم، شب انتخابات هم به او زنگ زدم، گفتم من حاضر هستم شما را در لیستمان بگذارم. از یکطرف شما هر یک نفر از آن شاناییها را میآوردی اینطرف، قطعاً طرف قبول میشد دیگر، میرفت داخل. هرچه تعداد آنها بیشتر میشد، آنها پُزش را میدادند. این را از من بپرسید: شما دور دوم میتوانستی شانزده نفر بدهی، چرا سیزده نفر دادی؟ این سیزده نفری که ما دادیم سه نفر چه شد؟ احتمال اینکه یک نفر دیگر رأی بیاورد بیشتر شد، اشکالی نداشت من گفتمانم را داشتم نگاه میکردم. بین اینها را باید گرفت؛ یعنی بین آن کارآمدی و این چهارچوبهای گفتمانی و پارادایمیات. که آقا یک گفتمان مقابله با فساد داریم، میگوییم آقا هرکسی هست باید بیاید خودش را شفاف کند. طرف میگوید من آدم خوبی هستم، واقعاً آدم خوبی است، نگاه خیلی خوب اقتصادی دارد دوست ندارد شفاف کند خودش را، شما باید چهکار کنید؟ باید اولویتبندی کنید دیگر؟ میگویی من فعلاً شفافیت را مبنا قرار دادهام، این بِیس (base) است و اینها دیگر این زیرساختی است، اینها دیگر حالا یکخرده روییتر است. این اتفاق افتاد. الان هم در کشور ببینید چند تا گروه و جریان هستند که کارهای خوبی روی حوزۀ حل مسئله انجام دادهاند، میدانم. میبینید این خوبی طرف است، باز یکجای دیگر ممکن است یک خلأی داشته باشد، در چی؟ بالاخره پدیدۀ انتخابات ناظر بر مقبولیت است. باید بخواهند. درست است؟ شما فرض بکنید یک بچۀ...، حالا نمیخواهم مردم را با یک بچه مقایسه بکنم، نه، صرفاً یک مثال است، یک نفر را برداری بیاوری مثلاً یک بچهای را جلویش یک وسیلۀ خیلی کامپیوتری، مثلاً یک دستگاه غنیسازی بیاوری جلویش بگذاری؛ آنطرف هم یک دوچرخه بگذاری، این بچه میرود دوچرخه را برمیدارد. کمی با این ور میرود میبیند آبی از این گرم نمیشود، بهزعم خودش آن (دوچرخه) بهدردش میخورد. یک موقعی هست بالاخره شما باید مقبول این آدم باشید، باید شما را باید بخواهند. یا فرصت این را داری خیلی خوب رسانهای کنی، خودت را معرفی کنی. من برای همین میگویم، میگویم که یک کاری کنیم که این مردم را رشد بدهیم. مردم باید یک چند وقت اینها برمیدارند چهکار میکنند؟ میآیند با خودشان میگویند که اشتباه میکردیم ها! یکی روی سختهسیاه مینویسد مار، یکی عکس مار میکشد. طرف یکدفعه میآید میگوید: «آقا من بیایم دلار را میکنم 5هزار تومان!» بارکالله، مردم میگویند بیا برویم به این رأی بدهیم. یک زمانی آقای کروبی آمد گفت من 50هزار تومن پول میدهم، خاطرتان هست؟ 84 بود دیگر، 50هزار تومن آنموقع خیلی پول بود، یعنی دلار نهصد تومن بود، چقدر بود؟ هزار تومن بود اینطور در ذهنم هست. چقدر بود، شصت برابرش کنید. یعنی الان بیایی به هر نفر 3میلیون تومان بدهی. خب مردم میگویند آقا واقعاً این کار را میکند؟ چقدر این شدنی است؟ منابعش از کجا تأمین میشود؟ خب اصلاً شما بیایی خلق نقدینگی کنی و این را بدهی، بعد از آنطرف موجب تورم میشود. عملاً همۀ اینها افت میکند و پایین میآید. مردم را بیاییم رشد دهیم.
یک عدهای هستند برنامه دارند، مقبولیت ندارند. یکی هست حالا یک مقبولیتی دارد، برنامه ندارد. یکخرده کار واقعاً سخت شده و ما فعلاً ایستادهایم تا ببینیم چهکسانی تأیید میشوند، چهکسانی شرکت میکنند، تأیید میشوند و ناظر باز به خیرالموجودین.
- اما پس حتماً کاندیدا معرفی میکنید؟
و راهبردهای کلان کشور. اینکه ما الان یک ارتقا بینالمللی پیدا کردهایم نباید باز افت کند و پایین بیاید. این باید اینجا استیبل بشود این باید بماند. بعد حالا مسئلۀ معیشت هم مسئلۀ اصلی کشور است، این هم باید بتوانیم حل کنیم. ببینید الان دوستانی بودهاند در لیست ما بودند، آدمی بوده در لیست مخالف ما بوده، از نظر اقتصادی حرف او درست است، من هم میدانم، اما گفتم باید اینجا اهم و مهم را چه قرار میدادم؟ ما اینجا گفته بودیم شفافیت. بعد در مرحلۀ دوم الان چهکار میکنیم؟ الان ما داریم با نمایندههای محترم صحبت میکنیم، حرف میزنیم.
- با لیست خودتان یا همۀ نمایندهها؟
فعلاً لیست خودمان. که آقا بهتر است کنشگری چه باشد؟ چون من بنایم دخالت نیست. نظر مردم هم بهشان انتقال میدهیم. سر همین رئیس مجلس گفتیم بیایید ببینید مردم دارند چه میگویند. ما رأیها را منتشر کنیم؟ شروع کنیم یا بگذاریم سامانۀ مجلس میخواهد بیاید؟ خودتان میخواهید بگذارید روی کانالهایتان روی پیجهایتان؟ چهکار باید بکنیم؟ دوست نداریم خدایینکره آن نماینده فکر کند که یک طنابی به او وصل است، یک دستوری. شأن نماینده این نیست. ما میخواهیم نماینده راحتتر کارش را انجام دهد.
- برای ریاستجمهوری پس منتظر میمانیم و معرفی میکنید؟
بله. بگذارید ببینیم شرایط چه میشود، اما خب شرایط خیلی پیچیده است، عرض کردم کلی آدم چهارپنجمیلیونی داریم. عرض کردم دیگر، ترکیبی از 84 و 92 میشود.
- اما به کسی توصیه نکردید که برو کاندیدا بشو که از تو حمایت کنیم؟
خدمت شما عرض کنم من اگر قرار بود توصیهام به کسی باشد، فقط به دو نفر بود؛ یکی به آقای حاجیزاده، یکی به آیتالله اعرافی. برای چه؟ بهخاطر روحیۀ جمعکنندگی ایشان، میتوانستند جمع کنند. نگاه تحولی این دو بزرگوار. شاید بگویید آقای حاجیزاده بالاخره یک زمانی برای وزارت صمت رفته بودند در دولت آقای رئیسی، به ایشان گفته بودند، ظاهراً آقای سلامی با آقای رئیسی صحبت کرده بودند. خب ایشان گفته بود: «آقا من سرباز هستم.» این هم بگویم. بعد منتها آنموقع به من هم میگفتند من مخالفت میکردم، من خبر نداشتم بعداً فهمیدم. اما ریاستجمهوری قصهاش فرق دارد. چرا؟ به چند تا دلیل؛ دلایل را هم توضیح میدهم؛ 1. اولاً شاید بگویید نظامیاند. باشد، ژنرال دوگل مگر نظامی نبود؟ در آمریکا نظامی رئیسجمهور نشده؟ شده. 2. احتمال اینکه رأی بالایی هم میآورد بود. این پیامی که همان کسی که آن عملیات بزرگ علیه صهیونیستها را طراحی کرده میآید. ببینید منصوب نیست، منتخب مردم ایران است. این یک پیام جهانی داشت. 3. سپاه با ایشان کار میکند. مجلس با ایشان کار میکند، اینها مهم است؛ کسی که شما انتخاب میکنید، فردا باید با او همکاری بکنند، اذیتش نکنند، او آنها را اذیت نکند. 4. تجربۀ تحولی داشتهاند؛ در آن مجموعهای که بودند آنجا را متحول کردند. نبودشان به آنجا آسیبی نمیزند آنجا دیگر روی ریل افتاده، خود ایشان هم میگوید، میگوید من هم نباشم اینجا کار پیش میرود، اما اینجا ما هرکسی را نمیتوانیم بگذاریم. مستحضرید؟ برای این عرض میکنم. یعنی هم ناظر به مقبولیت، هم بالاخره آدم گفتمانی است. یکجایی مردم یک رگههایی و طیفی از (طیف نوری منظورم هست) رگههایی از حاجقاسم را در ایشان میبینند؛ یعنی او را قهرمان ملی میدانند. هرجا جمهوری اسلامی خواسته از دشمنانش انتقام بگیرد، موشک در آن بوده. یعنی بله مسئولین نظامی، فرماندۀ کل قوا، ستاد کل نیروهای مسلح و چه و چه دارند تصمیم میگیرند، اما بالاخره ناظر به بخشی بوده که ایشان داشته فرماندهی میکرده. من از این جهت میگویم. یا آیتالله اعرافی در حوزۀ علمیه ایشان به صدصدودهبیست کشور دنیا سفر کرده، زبان بلد است؛ یعنی دنیا را میشناسد. یک عالم بهتماممعنا، ایشان در آستانۀ مرجعیت است. بعد در جامعهالمصطفی در مجموعههای حوزۀ علمیه. ببینید در حوزۀ علمیه کارکردن خیلی سخت است، اصلاً ساده نیست، یعنی عین حرکتکردن در میدان مین است، چون با شریعت مردم در ارتباط است. خیلی حساسیتها بالا است. در آنجا شما بیایی این کارهای بزرگ را انجام بدهی، جامعهالمصطفی تأسیس بکنی، کار سختی است. یعنی این نبوده که بگوییم حاجآقای رئیسی یک روحانی بوده، حالا برویم یک روحانی برداریم بیاوریم، نه، ببینید من اینجا دارم آقای حاجیزاده را میگویم، آنطرف آیتالله اعرافی را میگویم. خیلی تفاوت دارند در ظاهر حداقل، این نظامی آن روحانی. این تیپ آدمها. حالا شاید یک نفر به ذهن شما برسد به ذهن من نرسیده باشد. اما به قولی ما گشتم نبود نگرد نیست است! که بالاخره ناظر به انتخابشدن هم هست، مقبولیت هم باید باشد. یک نفر را بیاییم عرضه کنیم، مردم انتخاب نکنند به چه دردی میخورد؟
ارسال نظر